تعریف روان درمانی چیست؟ (انواع روان درمانی)
احتمالا اصطلاح روان درمانی به گوشتان خورده است، سوالات زیادی در بخش مشاوره آنلاین ویکی روان، مبنی بر اینکه تعریف روان درمانی چیست یا انواع روان درمانی در روانشناسی کدامند دریافت می کنیم که نشان از پرسش های ذهنی مخاطبین ویکی روان دارد. در ادامه، در این مقاله درباره روان درمانی و تکنیک های آن از دید روانشناسی می پردازیم.
برای بیان تعریف روان درمانی، باید به جنبه های مختلف علم روانشناسی اشاره شود. به همین خاطر سید محمد سعید صحاف از ویکی روان به بررسی مفهوم روان درمانی می پردازد.
تعریف روان درمانی چیست؟
با مطالب روانشناسی ویکی روان همراه باشید.
علم روانشناسی مطالعه علمی رفتار و ذهن انسان است.
همانطور که در مقاله متخصص روانشناس کیست گفتیم، روانشناسان در حوزه های مختلف روانشناختی چون روانشناسی اجتماعی، ورزشی، سلامت، رشد تلاش می کنند تا تحولات رفتاری و روانی را در این حوزه ها مورد بررسی قرار دهند.
از طرفی برخی دیگر از رویکردهای روانشناختی به حوزه درمان اشکالات روانی می پردازند و روانشناسی را بیش از همه به پزشکی و تراپی نزدیک می کنند، به گونه ای که این علم در خدمت چگونگی درمان اختلالات روانی در می آید و در پی رفع مشکلات روانی و گاها جسمی دست به کار می شود.
البته باید توجه داشت موضوع درمان های روانشناختی “اختلالات” و درمان های پزشکی بیماری ها است.
تفاوت بیماری و اختلال چیست؟
برای اینکه متوجه شویم کار روانشناسی چیست، باید بدانیم که روان درمانی برای چه کسانی و در چه مواقعی کاربرد دارد و تفاوت روانشناسی با روانپزشک در درمان و درمان پزشکی چیست؟؟؟
پس مناسب است ابتدا مراجع پزشک و روانشناس را از هم تمیز دهیم تا بفهمیم تعریف روان درمانی چیست و چه کاربردی دارد؟
بیماری را می توان شرایطی (condition) دانست که کارکرد طبیعی ارگانیسم برهم می خورد و برای این اختلال عملکردی تعریف و دلیل مشخصی وجود دارد. در حقیقت بیماری نتیجه یک پاسخ پاتوفیزیولوژیک (pathophysiological) به عوامل بیرونی یا درونی است.
شرایط ناهنجاری که بر بخشی از ساختار (structure) و عملکرد (function) بدن تاثیر می گذارد.
بیماری ها معمولا به شرایط پزشکی که درمان ها و داروهای مشخصی برای آن ها وجود دارد تعبیر می شوند و با نشانه ها (symptoms) و علامات (signs) می توان آن ها را نام گذاری کرد.
این نشانه ها در پزشکی همگی روشن و واضح و مشخص هستند اما در روانشناسی چنین نیست
البته تلاش هایی چون نگارش dsm نشان از چارچوب بندی برای ترتیب و نشانه گذاری دقیق اختلالات می باشد.
به تعبیر دیگر؛ اختلال ناکارآمدی اعضای بدن و از جمله سیستم اعصاب مرکزی است و البته بیماری نیز همین تعریف را دارا می باشد.
البته با این تفاوت که در بیماری فرایندی که موجب چنین ناکارآمدی شده است شناخته شده و پزشک با روش های مشخص علمی به رفع و رجوع آن اقدام می کند.
البته در روانشناسی نوین نیز با مطالعات علوم اعصاب شناختی (cognitive neuroscience) و کمک عصب شناسی نوین به روانشناسی هرچه بیشتر سعی می شود تا دلایل مشخص و علمی برای اختلالات روشن شود .
بر همین اساس می توان میان دو نوع درمان تفاوت قایل شد.
روانشناسان چون دیگر رشته های پزشکی تیغ جراحی به دست نمی گیرند و درمان های روانشناختی (Psychotherapy) که بیشتر متمایل به توانبخشی (Rehabilitation) است بدون کمک از روش های تهاجمی چون دارو و جراحی انجام می گیرند.
این مطالب ویکی روان را حتما بخوانید:
اهمیت روان درمانی انسان ها چیست؟
هرچه بیشتر تلاش می کنند تا در ذهن و کنش های فکری و روانی یا رفتار و اعمال بیرونی یا کلیت انسانیت و فردیت و یا گذشته و کودکی او کاوش کند و علت اختلال را جویا شده و از همان مسیر به درمان آن نایل آید .
بنابراین روان درمانی (Psychotherapy) با جدایی مسیر خود از پزشکی و به رسمیت شناختن بعد وجودی دیگری برای ارگانیسم، به دنبال کشف اسرار این دنیای پنهان بر می آید تا بتواند تاثیرات آن بر جسم را تحت کنترل گرفته و ناکارآمدی های جسمی را که ناشی از اشکالات روانی می باشند ترمیم کند.
در این مسیر دنیای پنهان و بعد وجودی دیگر برای هر روانشناسی به گونه ای جلوه میکند.
نحوه کار روان درمانی چیست؟
هر روانشناس و مشاور بر مبنای منش و روش خود رویکردی را به درمان اتخاذ می کند و جلوه ای از روان را برای خود پررنگ می سازد و تلاش می کند روان درمانی را با کمک آن جنبه پررنگ از روان انسانی آغاز کند.
بر این اساس رویکردهای گوناگونی برای کمک به روان بیمار به وجود می آید و هر رویکرد تعریفی متفاوت از روانشناسی و روان درمانی ارایه می دهد و روش های گوناگونی را بر عهده می گیرد.
اصلی ترین رویکردها شامل:
- رویکرد رفتاری
- شناختی
- روان تحلیلی
- انسان گرایی
می باشد که معرفی خواهند شد.
۱- روان تحلیلی از بهترین تکنیک های روان درمانی است
Psychoanalysis یا روان تحلیلی نامی است که بر تئوری فروید و روش درمان او گذاشته می شود.
فروید از نوابغ روان درمانی در قرن نوزدهم است که هرچه بیشتر تلاش کرد تا روان آدمی را موشکافی کند و ساختارهای آن را بشناسد
او روان درمانی اش را با مطالعه ی عمیق و استفاده از روش های گوناگون بر روی مراجعانش انجام می داد. فروید روان درمانی اش را بر مبنای تفسیر محتوای ناهشیار استوار ساخت.
بر اساس فروید ذهن ناهشیار منبع اولیه رفتار است
بدین معنا که تصمیم ها، قضاوت ها، انگیزه و هیجان ها و هر عملی که از ما سر میزند یکسره متاثر از محتوای ناهشیار می باشد که هرگز مراجع به آن دسترسی ندارد.
این اعمال کنونی ما بدون تاثیر از تجربیات گذشته ما که در ناهشیار ثبت شده اند انجام نمی گیرند و روان درمانی فروید نیز بر همین اساس است تا بتواند محتوای ناهشیار را پیدا کند.
اشکالات آن را برای بیمار روشن کرده تا او بتواند با آگاهی به آن ها رفتار های جدیدی را برای خود رقم بزند.
تئوری روان تحلیلی برای تحلیل روان آن را به کوه یخی تشبیه می کند که بخش اعظم آن در زیر آب و خارج از دسترس قرار دارد و تلاش روان درمانی فرویدی کشف آن قمست است
نکته حایز اهمیت دیگر آنست که فروید محتوای ناهشیار را بیش از همه در کودکی جست و جو می کند و تلاش می کند با سیر در ناخود آگاه مراجع قضایا و اتفاقات کودکی او را جست و جو کرده و نقایص آن را بر طرف سازد.
مبنای روان تحلیلی فروید بر چیست؟
بر همین مبنا روان شناسی شخصیت و روانشناسی رشد فرویدی به شدت متاثر از دوران کودکی است.
بالطبع روان درمانی او نیز به دنبال کشف اتفاقات مهم فراموش شده دوران کودکی می باشد، در نتیجه رفتار اکنون که موضوع اصلی روانشناسی است در درمان فرویدی به شدت متاثر از گذشته فرد است.
بر همین مبنا فروید در روان درمانی تمام تلاشش را صرف کشف علل این رفتارها که ریشه اش را در گذشته می داند، میکند و از روش های گوناگونی بهره می گیرد.
هدف اصلی فروید در روان درمانی به هشیاری آوردن محتوای ناهشیار به کمک درون نگری است.
یعنی مراجع تشویق می شود هرچه بیشتر بر در ناهشیار خود کاوش کند و درمانگر تنها نقش تسهیل گر در این پروسه و گاهی کاملا منفعل؛ یادآوری های مراجع را ثبت می کند.
در این راستا روان درمانی فرویدی روش های منحصر به فردی دارد.
در تحلیل رویا درمانگر تلاش می کند بر اساس آنچه بیمار گزارش می دهد وقایع معنا دار خواب را رمزگشایی کند و بدین وسیله راهی به ناهشیار پیدا کند.
چراکه تمایلات واپس زده شده مراجع در ناهشیار انباشت می شوند و به شکل سمبل می توانند در رویا خودشان را بروز دهند.
به علاوه یکی دیگر از روش های روان درمانی فرویدی تداعی آزاد می باشد.
در این روش مراجع بر تختی دراز می کشد و در آرامش کامل هر آنچه در ذهنش می آید را بدون هر گونه محدودیتی بیان می کند
یا آنکه درمانگر واژه ای را بیان می کند و مراجع باید اولین خاطراتی که در ذهنش تداعی می شود را بیان کند.
این روش فروید به نوعی به “فلش بک” تعبیر میشود که به موجب آن خاطره ای مجددا در بیمار تجربه می شود و آن را می بیند.
در روشی دیگر که بی شباهت به تداعی آزاد نیست به مراجع تصویرهای بی معنایی داده می شود و از او خواسته می شود تا آنچه در تصویر می بیند را بیان کند.
بیانات مراجع بر مبنای گذشته و پیش زمینه های ذهنی او انجام میگیرد که کمک می کند به ناهشیار مراجع دسترسی پیدا شود.
آزمون رورشاخ یا لکه های جوهر همانست که تصویرهای نامفهومی از لکه های جوهر به مراجع داده می شود و او شروع به توصیف آن ها می کند.
هر مراجعی برداشت منحصر به فرد خودش را بیان می کند و آنچه می گوید از ناهشیار او سرچشمه میگیرد که تفسیر گفته ها و دسترسی به ناهشیار بر عهده روان درمانگر می باشد.
بعد از فروید درمان گران بسیاری روش او را تعدیل کردند و چیزهایی افزودند یا کاستند.
از جمله روان پویشی، روان شناسی خو ، روابط – شی از جمله روان درمانی هایی هستند که بر مبنای تئوری فروید ساخت یافتند.
۲- روان درمانی شناختی از دیگر تکنیک های روان درمانی پرکاربرد است
رویکرد شناختی در پی مطالعه علمی ذهن و فرایند های پردازش مغزی است.
علت اختلالات را نه در دنیای گذشته ی فرد که در ذهنیت های مراجع جست و جو می کند و بر فرآیند هایی چون:
- ادارک (perception)
- توجه (attention)
- زبان (language)
- حافظه (memory)
- تفکر (thinking)
- و آگاهی هشیار (consciousness)
تاکید دارد.
در حقیقت رویکرد شناختی که محصول انقلاب شناختی در حوزه های زبان، روانشناسی و هوش مصنوعی بود واکنشی است به عملکرد های رفتارگرایانی که ذهن را نادیده انگاشته و صرفا بر رفتار قابل مشاهده تاکید داشتند.
شناختی ها نیز در تلاش اند تا همچون رفتارگرایان با استفاده از روش های آزمایشگاهی فرایند های ذهنی را نشان داده و آزمایش و اندازه گیری کنند
با این تفاوت که روش های آن ها صرفا بر محرک و پاسخ خلاصه نمی شود و طیف وسیعی از آزمایشات ذهنی را در بر دارد.
روان شناسی شناختی متاثر از بسیاری از اتفاقات بیرون از خود بود و گرایش های مختلفی را در خود پدید آورد. با توجه به حوزه های روانشناسی شناختی حتما متوجه شده اید که چه زمانی به روان درمانی شناختی نیاز است.
مراجع زمانی که در تجربیات و پردازش های ذهنی خود مشکل دارد، نیازمند روان درمانگر شناختی.
به عنوان نمونه توانبخشی شناختی می تواند برای کودکان اوتیسم و ADHD (به دلیل نقص توجه) و یا بیماری آلزایمر (به دلیل فقدان حافظه) و دمانس مورد استفاده قرار گیرد.
هم چنین در آسیب های مغزی که کارکردهای شناختی مختل شده اند، اختلالات ادارکی و حسی، مشکلات زبان و خواندن و نوشتن (چون اختلالات یادگیری) کاربرد دارد.
۳- روان درمانی رفتاری – شناختی (CBT)
این رویکرد درمانی تلفیقی است از تکنیک های محرک – پاسخ رفتارگرایی و رفع و رجوع مشکلات شناختی.
شناخت در این جا نه به معنای شناختی که فرایند های پردازش اطلاعات را در نظر میگیرد (چنانچه که در روانشناسی شناختی بحث شد)، بلکه به معنای تفسیرهایی است که ذهن ما بر اتفاقات پیرامون خود نسبت می دهد و گاها ممکن است اشتباه بوده و مورد بازنگری قرار گیرد.
درمانگر CBT تلاش می کند تا این خطاهای شناختی را دریافت کند و به مراجع نشان دهد و با تکنیک هایی در بهبود آن ها قدم بردارد.
روان درمانی شناختی رفتاری طیف وسیعی از درمان ها را در بر میگیرد و رایج ترین روش درمانی است که از تکنیک های بی شماری بهره می برد، مثلا درمان های آلبرت الیس، آیرون بک و دیگران.
این رویکرد درمانی بسیار دقیق است و آزمون ها در آن بسیار کاربرد دارند.
احساسات، افکار و رفتار سه رکن اصلی روان درمانی شناختی رفتاری است که بسیار مورد توجه درمانگر قرار دارد.
این سه بر هم تاثیر گذارند ولی بیش از همه چگونی تاثیر افکار بر احساسات و رفتار مورد توجه است و تمرکز بر تغییر افکار برای تغییر در رفتار می باشد.
۴- روان درمانی انسان گرایی دیگر مثال روان درمانی است
این روش درمان در واکنش به رویکرد های پیشین که بیش از هر چیز بر نقص ها و آسیب های انسان تاکید می کردند به وجود آمد و بعد از روانکاوی و رفتاری ها سومین موج مهم در روانشناسی محسوب می شوند.
آن ها کلیت فرد را مورد توجه قرار می دهند و بیش از همه زاویه دید مراجع به مسائل و پدیداری که برای او حاصل می آید برایشان اهمیت دارد.
در حقیقت برای آن ها نظرگاه سوبژکتیو مراجع اهمیت بیشتری دارد تا واقعیت خارجی.
به همین خاطر گاهی آن را پدیدار شناسی (phenomenological) می نامند.
برای راجرز روان درمانی نه چگونگی رفتارها و شرطی شدن ها (چنانکه رفتارگرایی می گفت) و نه گذشته، ناخودآگاه و کودکی (چنانکه فروید تاکید داشت) و نه ذهن و مغز و تفکر که چگونگی دریافت و تفسیر وقایع از دیدگاه خود مراجع و پدیدار مراجع اهمیت می یابد.
اراده ی آزاد و گرایش به نیکی از رکن های اصلی درمان انسان گرایانه است که به همین دلیل آن را در برابر روان تحلیلی قرار می دهد.
در این روش درمان تمرکز بر همدلی (empathy) و توجه مثبت نامشروط (unconditional positive regard) از مهم ترین روش هاست.
منابع :
https://www.quora.com/What-is-the-difference-between-disease-disorder-and-syndrome
https://www.differencebetween.com/difference-between-therapy-and-vs-treatment/
https://www.verywellmind.com/cognitive-psychology-4157181
https://en.wikipedia.org/wiki/Psychotherapy
https://en.wikipedia.org/wiki/Disease
https://www.simplypsychology.org