هدف عشق چیست؟ (بررسی هدف عاشق شدن)
هدف عشق (هدف عشق به انگلیسی = love purpose) نشان می دهد چرا عاشق شدن اهمیت دارد و چرا باید به آن پرداخته شود. در جلسات مشاوره درمان شکست عشقی در ویکی روان، به بررسی دقیق هدف از عاشق شدن و چرایی آن پردداخته می شود تا افراد با دید بازتری تصمیم گیری کنند. در این مطلب سایت ویکی روان هم به شناخت و بررسی این پرسش می پردازیم که هدف عشق چیست و چرا باید به آن پرداخت؟
فهرست موضوعات بررسی شده
هدف از عشق چیست؟
با بخش مطالب علمی و روانشناسی ویکی روان همراه باشید.
همانطور که در تعریف زیبا از عشق چیست در ویکی روان گفتیم، هدف عشق این است که دو موجود را چنان کامل به هم پیوند دهد که وجود آنها یکی شود!
اگر زندگی از نعمت خدایان است، محبت این سود را برای ما دو چندان می کند. وقتی دو روح با هم یکی می شود، لذتی که می دهیم و می گیریم را با هم می چشیم و لذت می بریم.
عشق چقدر در زندگی مهم است؟
عشق یک احساس پیچیده است!
عاشق شدن می تواند ما را به سمت بهترین یا بدترین سوق دهد، اما برای پیشرفت همه ما نیاز به ایجاد ارتباط عاطفی داریم. چه محبت پدر و مادر، چه عشق عزیز یا حتی هر نوع عشق به خود، جزء ضروری زندگی است.
فواید عشق چیست؟
اتفاقا در ویکی روان مفصل درباره فواید روابط ععاشقانه صحبت کردیم، عشق خطر حملات قلبی و سرطان را کاهش می دهد، گردش خون را بهبود می بخشد.
رابطه جنسی به عنوان یک داروی ضد افسردگی و یک قرص خواب نیز نقش دارد. زنان عاشق پوستشان نیز زیبا می شود.
عشق رمانتیک همیشه یکی از بحث برانگیزترین موضوعات در درک ماهیت کنش انسان بوده است. از بدو تولد، ما به دنبال عشق از دیگران هستیم، از والدین خود در دوران کودکی، در یک رابطه عاشقانه در بزرگسالی و در نهایت، از فرزندان و نوه های خود در دوران پیری.
با این حال، ما از همه به دنبال عشق نیستیم. در واقع، در مورد عشق ویژگی های متفاوتی وجود دارد که به واسطه آن ها، برخی افراد را بر دیگران ترجیح می دهیم. عشق می تواند آنقدر پیچیده باشد که گاهی فکر می کنم چرا دچار آن شدیم.
مثلا عشق افلاطونی یکی از جالب ترین ها است که در آن هدف عشق چیز دیگری است و کمتر کسی به آن فکر می کند، اما واقعیت دارد و افراد زیادی به آن تمایل نشان می دهند!
این مطالب ویکی روان را از دست ندهید:
آیا برای زنده ماندن به عشق نیاز داریم؟
پاسخ سریع خیر است! شاید تعجب کنید، اما هدف عاشق شدن حفظ بقای ما نیست!
برخی افراد استدلال می کنند که عشق در درجه اول یک نیاز بیولوژیکی است، زیرا منجر به تولید مثل انسان و در نتیجه تکامل می شود.
علاوه بر این، عشق به طرق مختلف به نیاز انسان متصل شده است. به قول اریک فروم: “تو را دوست دارم زیرا به تو نیاز دارم.”
عشق بالغ می گوید “من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم.” به عبارت دیگر، “عشق بالغ” منجر به نیاز احساس عشق شده است. به هر حال، عشق به عنوان نیاز تلقی می شود.
به نظر می رسد بین نیازهای بصری مثل غذا، هوا و حتی سکس، انتخاب های ذهنی و عقلانی برای عشق وجود دارد
همانطور که قبلا در ویکی روان گفتیم، انسان ها به عشق نیاز ندارند تا زنده بمانند و بر خلاف حیوانات، ما یک ذهن و توانایی استفاده از آن به منظور بهبود وجود خود داریم.
ما همچنین حق انتخاب و تعیین استانداردهایی برای عشق داریم. این انتخاب ها را با نیازهای فیزیولوژیکی مثل غذا مقایسه کنید.
غذا نیاز اساسی برای بقای انسان است. داده های تجربی نشان می دهند که یک فرد معمولی پس از ۲۸ تا ۴۰ روز، بدون غذا زنده نخواهد ماند. با این حال، یک فرد بدون تجربه عشق می تواند زنده بماند و شاید حتی موفق شود
هدف از عشق بقا نیست!
ممکن است فردی استدلال کند که کسی که درد دارد میل به غذا خوردن را از دست می دهد. او در نهایت ممکن است از گرسنگی بمیرد. با این حال، این نتیجه مستقیم کمبود عشق نیست، بلکه پیامدهای یک رویکرد غیرمنطقی زندگی است. البته وجود عشق اشتباه می تواند آسیب های شدیدی به زندگی فردی و اجتماعی ما انسان ها وارد کند.
عشق در تکامل انسان نقش دارد، زیرا منجر به تولید مثل می شود. اما این رابطه ای بین رابطه جنسی و عشق است. رابطه جنسی یک عمل لذت بخش است و منجر به تولید مثل انسان می شود. اما آمیزش جنسی همیشه به معنای عشق نیست. تاکنون هیچ تحقیقی انجام نشده که ادعا کند عشق یک نیاز بیولوژیکی است.
در واقع یک عشق پایدار ویژگی هایی فراتر از نزدیکی جنسی دارد
اگر برای لحظه ای فرض کنیم که عشق یک نیاز بیولوژیکی نیست، بلکه یک انتخاب فکری است، چه چیزی می تواند منبع آن باشد؟ به راحتی می توان به شادی به عنوان منبع میل به عشق اشاره کرد و شادی، مانند رابطه جنسی، یک نیاز بیولوژیکی است.
علاوه بر این، با خیال راحت می توانیم بگوییم که جستجوی خوشبختی عموما هدف نهایی بشر است، تقریبا همه دوست دارند شاد باشند، حتی اگر افراد برای رسیدن به آن رویکردهای متفاوتی در پیش بگیرند.
اما منجر به سوال دیگری می شود: آیا واقعا خوشبختی واقعی از عشق رمانتیک ناشی می شود؟
آیا عشق ما را خوشحال می کند؟
خودشکوفایی – و نه عشق – منبع اولیه ای است که انسان از طریق آن به خوشبختی می رسد. خودشکوفایی با بهره وری و در نهایت با موفقیت هدایت می شود.
به عنوان مثال، فرض کنید شما رویای پزشک شدن دارید و در نتیجه، برای رسیدن به هدف خود رشته پزشکی می خوانید. با فرض اینکه مدرک خود را به دست آورید و پزشک شوید، از موفقیت شخصی و موقعیت حرفه ای خود احساس خوشحالی خواهید کرد.
هر دو نیازهای بیولوژیکی و عاطفی شما را تحت تاثیر قرار می دهند. با این حال، اگر پزشکی نخوانده باشید یا فارغ التحصیل نشده باشید یا نتوانید شغلی به عنوان پزشک پیدا کنید، احساس ناامیدی، یاس و پشیمانی خواهید کرد!
به عبارت دیگر خوشبختی شما با داشتن هدف و دستاورد حاصل می شود. رضایت شما از زندگی همراه با سخت کوشی و توسعه توانایی های خود ناشی می شود.
حالا، آن را با عشق مقایسه کنید. مطمئنا، شما می توانید هدفی برای عاشق شدن داشته باشید و درک صحیحی از اهداف عشق در سر بپرورانید
عشق را باید به دست آورد. اما مشکل اینجاست که عشق به دست آمده زندگی شما را حفظ نمی کند، اگر افکار صحیحی در سر نداشته باشید!
عشق مهارت یا توانایی نیست که آن را برای حفظ زندگی خود عوض کنید. بنابراین، شما باید به جای خودتان به شخص دیگری برای حفظ زندگی خود تکیه کنید. سخت است تصور کنیم مردم برای حفظ زندگی خود به دیگران اعتماد می کنند تا خوشحال باشند.
ما مطمئنا وقتی در کنار کسانی هستیم که دوستشان داریم احساس خوشبختی کرده و پس از رفتن آنها احساس غم و اندوه می کنیم.
اما آیا این بدان معناست که خوشبختی ما به آنها وابسته است؟ از نظر من، شادی متکی به دیگران، وابستگی است. وابستگی پاسخ احساسی انسانی است که فاقد عشق به خود و شجاعت لایق شدن است.
در عوض، او برای خوشبختی خود به دیگران تکیه می کند – که یک توهم است – مانند انگلی که از میزبان تغذیه می کند. بنابراین، فکر نمیکنم شادی دلیلی برای جستجوی عشق باشد.
من فکر می کنم عشق مبتنی بر شناخت فضایل و میل شدید نگاه کردن به فردی با همان شخصیت است. این احساس را فقط کسی می تواند تجربه کند که زندگی خود را به دست آورده و خوشبختی او فقط به خودش متکی است.
بنابراین وابستگی و عشق کاملا متضاد هستند. این دقیقا همان چیزی است که در مقاله فرق عشق و دوست داشتن در ویکی روان گفتیم و بازخوردهای بسیاری از آن دریافت کردیم.
در واقع، هرچه بتوانیم ارزش های بیشتری را در چارچوب روابط عاشقانه مبادله کنیم (یعنی خود ساخته تر باشیم)، آن روابط غنی تر خواهد بود. با این حال، بسیاری از اوقات ما هنوز در حال تلاش برای دستیابی به کلیت مجموعه اهداف خود هستیم، اما هنوز دیگران را دوست داریم.
اگر درک کنیم که روابط عاشقانه تجارت ارزش هایی است که با آن می توانیم شادی خود را تکمیل کنیم، همه اینها منطقی خواهد بود.
بنابراین، عشق وابستگی یا تلاش برای رفع پوچی زندگی ما نیست، بلکه لذت خودخواهانه ای است که دیگران به عنوان مزیتی اضافی برای خوشبختی خودمان برای ما به ارمغان می آورند (وضعیت عاطفی که باید خودمان به دست آوریم).
بنابراین اگر به اهداف خود در زندگی نرسیده باشیم، عشق لزوما ما را خوشحال نمی کند. در واقع، توانایی های ما برای تعامل با معشوق، ارزش هایی که هر دوی ما به اشتراک می گذاریم را محدود می کند
عشق معامله ارزش با ارزش است زیرا هر دو نفر از این رابطه سود می برند و چیزی را تولید می کنند که دیگری می خواهد.
اما، برای تجارت با دیگران، باید چیزی با ارزش تولید کنید. بنابراین قبل از اینکه چیزی برای معامله داشته باشید، ابتدا باید کاری را انجام دهید.
اگر کاری برای انجام دادن ندارید، نه تنها چیزی برای معامله نخواهید داشت، بلکه زیاد به خودتان فکر نمی کنید (یعنی عزت نفس پایینی دارید). افراد با عزت نفس پایین از زندگی خود راضی نیستند و خوشحال نیستند – با عشق یا بدون عشق.
عشق واقعی نیاز به عزت نفس دارد، هدف عاشق شدن همین است
یکی از مهم ترین هدف های عشق، تبدیل ما به انسان بهتری است. اما چطور؟
من می بینم که بسیاری از مردم عشق رمانتیک را چیزی عرفانی توصیف می کنند که در روح اتفاق می افتد.
از نظر آنها عشق چیزی غیرقابل توضیح، غیرمنطقی و حتی بدون قید و شرط
ریشه عشق رمانتیک کاملا منطقی و قابل تعریف است – این شناسایی بالاترین ارزش های ما و تصدیق این است که ما بالاترین ارزش خودمان هستیم زیرا آن را به دست آورده ایم (با دستیابی به تمام یا بیشتر اهدافمان در زندگی).
یا همان طور که روانشناس نامی کارل یونگ شاعرانه تر می گفت
روح تا زمانی که دیگری را پیدا نکند، نمی تواند در آرامش باشد و دیگری همیشه تو هستی
در نتیجه به دست آوردن زندگی، ما فکر می کنیم که سزاوار لذت خودخواهانه از لذت بردن از فضایل یک انسان دیگر هستیم. عشق اساسا پاسخ احساسی کسی است که عزت نفس دارد و والاترین ارزش ها در شخص دیگری را تحسین می کند.
هدف عشق تکامل انسان ها است
مطمئنا کسانی هستند که خود را عاشق می دانند که با هیچ معیار معتبر و عینی از عزت نفس برخوردار نیستند. با این حال، من فکر می کنم این فقط یک توهم عشق و در نهایت یک احساس وابستگی است. همانطور که خیلی ها فرق عشق و هوس را نمی دانند و هر نیازی را به عشق گره می زنند.
طبق تعریف، عزت نفس به معنای «اعتماد به ارزش یا توانایی های خود» است. اما، برای اینکه یک مرد به توانایی های خود اعتماد واقعی داشته باشد، باید ماهیت آنها را بدون جعل واقعیت تصدیق کند.
این به معنای یکپارچگی به عنوان رویکرد زندگی و تشخیص آگاهانه این است که او شایسته عشق است.
فردی که عزت نفس دارد، از دیگران انتظار ارزشی را دارد که سزاوارش است، زیرا می داند که می تواند به طور مساوی با چیزهایی که می خواهد معامله کند.
بنابراین، برای اینکه انسان توانایی عشق ورزیدن داشته باشد، باید صداقت داشته باشد و بر اساس ارزش های خود زندگی کند. در غیر این صورت، معیارهای او برای زندگی اشتباه خواهد بود و همینطور عشق او.
به عنوان مثال، کسی که ادعا می کند اخلاق جنبه اساسی زندگی اوست، اما با فرزندش بدرفتاری فیزیکی می کند، هیچ صداقت و اخلاقی ندارد. چنین فردی رفتار ریاکارانه را نیز دوست خواهد داشت.
گاهی اوقات ما هنوز عاشق هستیم، حتی اگر هنوز به تمام اهداف خود نرسیده باشیم. اینکه ما به همه اهداف خود دست پیدا کرده ایم یا نه، به طور مستقیم توانایی ما در عشق ورزیدن را از بین نمی برد.
اما دامنه عمل و سطح رضایت ما را در یک رابطه محدود میکند، زیرا به *همه* ارزش هایی که می خواهیم نرسیده ایم. به عنوان مثال، کسی که بالاترین ارزش او قهرمانی است، اما هنوز به آن هدف دست نیافته، ممکن است همچنان نسبت به کسانی که از نظر او قهرمان هست، احساس عشق (بر اساس تحسین) داشته باشد.
با این حال، من فکر نمیکنم عشق رمانتیک صرفا با تحسین شکل بگیرد. عشق رمانتیک در مورد انجام عمل و توانایی فعالانه دوست داشتن کسی است.
اساسا عشق مانند بازار است. این انتخاب خودخواهانه است که با بالاترین ارزش های انسان به طور مساوی مبادله شود. یک انسان باید بتواند چیزی را تولید کند که دیگران می خواهند و آن را با چیزی که دیگران تولید می کنند، معامله کند.
در نتیجه، احساسات عاشقانه در اثر تعامل دو فرد با شخصیت یکسان ایجاد می شود که از یکدیگر ارزش می گیرند و در ازای آن پرداخت عاطفی می دهند.
از آنجایی که عمل دوست داشتن برابر است با تجارت منصفانه برای یک ارزش بیشتر، منطقی است که ارزش هایی که در دیگران تحسین می کنیم معمولا همان ارزش هایی باشند که باید به آنها دست پیدا کنیم تا برآورده شوند.
به عنوان مثال، کسی که بالاترین ارزش او صداقت است، باید همیشه صادق باشد و در مقابل همان انتظار را داشته باشد. احمقانه است که کسی بخواهد با صداقت دیگری معامله کند اگر خود نیز صادق نباشد.
نتیجه گیری در مورد هدف عشق در زندگی
به اشتراک گذاشتن دستاورد خود با کسانی که شایسته آن هستند، می تواند یک تجربه هیجان انگیز باشد و همچنین یادگیری از کسانی که ما آنها را تحسین می کنیم.
بنابراین، اساسا عشق یک ارزش مستقل است که از تعامل ذهنی و جسمی بین دو شخص با یک شخصیت ناشی می شود. این ریشه شادی نیست، اما احساس غرور، تحسین و شادی را تا بالاترین درجات خود ستایش می کند. در حقیقت جست و جوی عشق، انتخابی است برای جستجوی یک ارزش اضافی در زندگی مان.
پیشنهاد ویکی روان چیست؟
همانطور که مشاهده کردید، هدف اصلی عشق تبدیل ما به فردی بهتر است.
ما باید با عشق به نسخه بهتری تبدیل شویم، اما اگر این اتفاق برای شما رخ نمی دهد نیاز است در روابط و نوع دیدگاهتان به زندگی تجدید نظر کنید.
اگر به هر دلیل به اهداف عاشق شدن دست پیدا نکردید یا روابط فعلیتان کیفیت مناسبی ندارد، می توانید در بخش مشاوره عاطفی سایت ویکی روان، با بهترین مشاورین روانشناس از سراسر کشور به صورت صوتی، تصویری و حتی تایپی جلسه مشاوره روابط عشقی برگزار نمائید: