دین و فلسفه

داستان حضرت یوسف (بخش اول)

قبل از ورود در داستان حضرت یوسف (ع) ذکر چند مطلب لازم است:

۱-گرچه داستان‌پردازان بی‌هدف، یا آنها که هدف‌های پست و آلوده‌ای دارند سعی کرده‌اند از سرگذشت آموزنده یوسف یک داستان عشقی محرک برای هوسبازان بسازند و چهره واقعی یوسف(ع) و سرگذشت او را مسخ کنند ولی قرآن که همه چیزش الگو و «اسوه» است، در لابلای این داستان، عالی‌ترین درس‌های عفت، خویشتن‌داری، تقوی، ایمان و تسلط بر نفس را منعکس ساخته آنچنان که هر انسانی -هر چند بارها آن را خوانده باشد – باز به هنگام خواندنش بی‌اختیار تحت تاثیر جذبه‌های نیرومندش قرار می‌گیرد و به همین جهت قرآن نام زیبای «احسن القصص» (بهترین داستان‌ها) را بر آن گذارده است و در آن برای اولو‌الالباب (صاحبان مغز و اندیشه) عبرت‌ها بیان کرده است.

با ویکی روان همراه باشید.

قهرمان پاکی

۲-دقت در این داستان این واقعیت را برای انسان روشن‌تر می‌سازد که قرآن در تمام ابعادش معجزه است، چراکه قهرمان‌هایی که در داستان‌ها معرفی می‌کند-قهرمان‌های واقعی و نه پنداری- هر کدام در نوع خود بی‌نظیرند. ابراهیم قهرمان بت‌شکن با آن روح بلند و سازش‌ناپذیر در برابر طاغوتیان، نوح آن قهرمان صبر و استقامت و پایمردی در طول عمر طولانی و پربرکت، موسی آن قهرمان تربیت یک جمعیت لجوج در برابر یک طاغوت عصیانگر، یوسف آن قهرمان پاکی و پارسایی و تقوی در برابر یک زن زیبای حیله‌گر و از این گذشته قدرت بیان وحی قرآنی در این داستان آنچنان تجلی کرده که انسان را به حیرت می‌اندازد، زیرا این داستان درپاره‌ای از موارد به مسائل بسیار باریک عشقی منتهی می‌گردد و قرآن بی‌آنکه آنها را ناگفته بگذارد و از کنار آنها بگذرد تمام این صحنه‌ها را با ریزه‌کاری‌هایش طوری بیان می‌کند که کم‌ترین احساس منفی و نامطلوب در شنونده ایجاد نمی‌گردد. در متن قضایا وارد می‌شود اما در همه جا اشعه نیرومندی از تقوی و پاکی، بحث‌ها را احاطه کرده است.

یوسف در قرآن و تورات

۳-بدون شک قبل از اسلام نیز داستان یوسف در میان مردم مشهور بوده است، چراکه در تورات در چهارده فصل از پیدایش (ازفصل۳۷تا۵۰) این داستان مفصلا ذکر شده است. البته مطالعه دقیق این چهارده فصل نشان می‌دهد که آنچه در تورات آمده تفاوت‌های بسیاری با قرآن مجید دارد و مقایسه این تفاوت‌ها نشان می‌دهد که تا چه حد آنچه در قرآن آمده، پیراسته و خالص و عاری از هرگونه خرافه می‌باشد. از تورات کنونی چنین بر می‌آید که یعقوب هنگامی‌ که پیراهن خون‌آلود یوسف را دید چنین گفت: «این قبای پسر من است و جانور درنده او را خورده. یقین که یوسف دریده شده است. پس یعقوب جامه‌های خود را درید و پلاس به کمر بست و روزهای بسیاری از برای پسرش نوحه‌گری نمود و تمامی‌ پسران و دخترانش از برای تسلی دادن به او برخاستند، اما او از تسلی گرفتن امتناع نمود و گفت به پسر خود به قبر محزونا فرود خواهم رفت.» قرآن می‌گوید: «یعقوب با هشیاری و فراست از دروغ فرزندان آگاه شد و در این مصیبت جزع و فزع نکرد.

ادامه دارد…

نیلوفر صدری

ارشد روانشناسی وتربیتی دکتری تعلیم وتربیت عضو تیم تحریریه ویکی روان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا