کارن هورنای رهبر روانشناسی زنان
کارن هورنای ، در سال ۱۸۸۵ در هامبورگ آلمان متولد شد. پدرش، برنت، کاپیتان کشتی و یک پروتستان سرسخت و کج خلق بود. او از مادرش که زنی روشنفکر و سرزنده بود چندین سال مسنتر بود. مادرش این موضوع را نزد کارن فاش ساخته بود که آرزوی مرگ شوهرش را دارد، زیرا از ترس این که مبادا بیشوهر بماند با وی ازدواج کرده بود.
فهرست موضوعات بررسی شده
زندگینامه کارن هورنای
کودکی کارن هورنای اصلا تعریفی نداشت. مادرش او را طرد میکرد و برادر بزرگترش را بیشتر دوست میداشت. به همین خاطر، کارن به پسر بودن او حسادت میورزید.
پدرش نیز قیافه و هوش او را پیوسته تحقیر میکرد و در او احساس حقارت، بیارزشی و خصومت به وجود میآورد. این فقدان محبت پدر – مادری، چیزی را که بعدها “اضطراب اساسی” نامید در او پرورش داد که این نمود، نفوذ تجارب شخصی او بر نظریه شخصیتش میباشد.
با مطالب روانشناسی ویکی روان همراه باشید.
کارن هورنای و عاشق شدنهای متوالی
با آغاز ۱۴ سالگی، کارن هورنای چند بار عاشق شدن را تجربه کرد و برای رسیدن به عشق و پذیرندگی که در خانواده نداشت بسیار تلاش کرد و نشر روزنامهای را آغاز کرد که آن را “سازمان بکر برای ابر باکرهها” نامید.
والدین او در سال ۱۹۰۴ از هم طلاق گرفتند و دو سال بعد کارن که بسیار جاهطلب و باهوش بود وارد دانشکده پزشکی دانشگاه برلین شد.
هورنای با وجود مخالفتهای پدرش وارد دانشکده پزشکی دانشگاه برلین شد و در سال ۱۹۱۳ دکتری پزشکی خود را دریافت کرد. او خیلی زود با دکتر اسکار هورنای معروف، ازدواج کرد و از او صاحب سه فرزند دختر شد.
کارن هورنای از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ در انستیتوی روانکاوی برلین به تحصیل در روانکاوی سنتی پرداخت. او در سال ۱۹۱۹ طبابت خصوصیاش را آغاز کرد و به عضویت هیأت علمی انستیتو درآمد.
او مقالات زیادی درباره مسائل شخصیتی زنان نوشت و در آنها با برخی از مفاهیم فرویدی مخالفت کرد.
افسردگی کارن هورنای
او یک دوره طولانی آشفتگی هیجانی را پشت سر گذاشت. در این مدت او به شدت ناخشنود و افسرده بود و از ناراحتی معده رنج میبرد. او در روابط جنسی با همسرش دچار مشکل بود و درگیر چند ماجرای عشقی شده بود.
کارن هورنای در سال ۱۹۲۷ از همسرش جدا شد و تا پایان عمر برای پذیرفته شدن تلاش میکرد. طولانیترین و گرمترین رابطه عشقی هورنای با اریک فروم روانکاو بود.
وقتی این رابطه به هم ریخت او در هم شکست. برای درمان افسردگی و مشکلات جنسی اش تحت روانک اوی قرار گرفت. در طول درمان، روانکاو فرویدیاش به او گفت که تلاش وی برای عشق و میل شدیدش به مردان نیرومند از تمایلات ادیپی دوران کودکی او نسبت به پدر مقتدرش ناشی شده است.
در سال ۱۹۳۲ به عنوان مدیر وابسته انستیتوی روانکاوی شیکاگو به ایالات متحده آمریکا رفت و ضمن اشتغال به طبابت در انستیتوی روانکاوی نیویورک به تدریس پرداخت اما نارضایتی فزاینده او از نظریه سنتی فروید او را بر آن داشت که از این گروه جدا شود.
کارن هورنای انستیتوی روانکاوی آمریکا را در نیویورک تأسیس کرد و تا پایان عمر نیز بر ریاست آن باقی ماند. در نیویورک و در مؤسسه روانکاوی نیویورک از همنشینی با سایر روشنفکران اروپایی از جمله اریک فروم که رابطه عاشقانه با او برقرار کرده بود لذت میبرد.
کتاب او با عنوان «راههای نو در روانکاوی» که فروید را به نقد میکشد باعث شد که مجبور شود از این مؤسسه استعفا بدهد و مؤسسه روانکاوی خود را با عنوان مؤسسه روانکاوی آمریکا تاسیس کند.
کارن هورنای در کتاب «شخصیت عصبی زمانه ما»، به عوامل اجتماعی و فرهنگی روانشناسی اشاره میکند. سایر کتابهای او عبارتند از «خودکاوی»، کتاب «عصبیت و رشد آدمی».
طرفدار نهضت آزادی زنان
کارن هورنای یکی از طرفداران اولیه نهضت آزادی زنان است و دیدگاههای او در این زمینه با دیدگاههای معاصر پیوندی قوی دارد. او نخستین زنی بود که در کنگره بین المللی روانکاوی مقالهای درباره روانشناسی زن ارائه داد.
در سالهای دهه ۱۹۳۰ هورنای بین زن سنتی که هویت خود را در ازدواج و مادر شدن جستجو میکند و زن امروزی که از طریق حرفه به جستجوی هویت خویش میگردد تمایز قائل شد.
او برای این که زنان دارای حق رأی باشند و بتوانند بر محدودیتهای جامعه مردسالار غلبه کنند با تمام نیرو مبارزه کرد.
کارن هورنای تا زمان فوتش در سال ۱۹۵۲ به تدریس و کار به عنوان یک درمانگر ادامه داد. کتاب «روانشناسی زنان» که مجموعه مقالاتی است که بعد از مرگ او منتشر شدند باعث شد مردم علاقه تازهای به آثار او پیدا کنند.