نخستین قتل بر روی زمین
در قرآن مجید نامیاز فرزندان آدم برده نشده، ولی طبق آنچه در روایات اسلامیآمده است، نام یکی «هابیل» و دیگری «قابیل» بود، اما در سفر تکوین تورات باب چهارم، نام یکی «قائن» و دیگری «هابیل» ذکر شده، در اینجا به فرازی از قرآن که به قتل فرزندان آدم اشاره کرده میپردازیم.
با ویکی روان همراه باشید.
قرآن میفرماید: «ای پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان». «در آن هنگام که هرکاری برای تقرب به خدا انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد». درباره کار آن دو برادر قرآن اشارهای نکرده اما تورات نقل میکند کار یکی دامداری و دیگری کشاورزی بود. برای رسیدن به قرب الهی، هابیل بهترین گوسفندان و فرآوردههای آن را انتخاب کرد و قابیل از بدترین زراعت خود خوشهها آردی برای این منظور تهیه کرد. مفسران معتقدند که قبولی عمل یکی و رد عمل دیگری، از طریق وحی به آدم به آنها اعلام گشت و علت آن هم چیزی جز این نبود که هابیل مردی باصفا، فداکار و باگذشت در راه خدا بود ولی قابیل مردی تاریکدل، حسود و لجوج بود و سخنانی که قرآن از این دو برادر نقل میکند بخوبی روشنگر چگونگی روحیه آنها است.
تهدید به قتل
برادری که عملش قبول نشده بود دیگری را تهدید به قتل کرد وگفت: «به خدا سوگند که تو را خواهم کشت»! اما برادر دوم او را نصیحت کرد و گفت اگر چنین جریانی پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود توست که عملت با تقوا و پرهیزگاری همراه نبوده است و «خدا تنها از پرهیزگاران میپذیرد» و اضافه کرد: «اگر تو به تهدیدت جامه عمل بپوشانی و دست به کشتن من دراز کنی، من هرگز مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمیکنم چراکه من از خدا میترسم و هرگز دست به چنین گناهی نمیآلایم.» بعد قبولی عمل «هابیل» طوفانی در دل« قابیل» بوجود آمد از یک سو آتش حسد هردم در دل او زبانه میکشید و او را به انتقامجویی دعوت میکرد و از سوی دیگر عاطفه برادری و عاطفه انسانی و تنفر ذاتی از گناه و ظلم و بیدادگری و قتل نفس، او را از این جنایت باز میداشت، ولی سرانجام نفس سرکش آهسته آهسته او را برای کشتن برادر آماده ساخت.
پرده پوشی بر جنایت
هنگامیکه قابیل برادر خود را کشت نمیدانست چه کند؟ چیزی نگذشت که درندگان رو به جسد هابیل آوردند و او (گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز پرندگان اطراف او را گرفته بودند. در این هنگام خداوند زاغی را فرستاد که خاکهای زمین را کنار بزند و با پنهان کردن جسد بیجان زاغ دیگر و یا با پنهان کردن قسمتی از طعمه خود، به قابیل نشان بدهد چگونه جسد بیجان برادر خویش را به خاک بسپارد.
ای وای برمن
سپس قرآن اضافه میکند در این موقع قابیل از غفلت و بیخبری خود ناراحت شد و «فریاد برآوردکه ای وای برمن! آیا من باید از این زاغ کمتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم.» اما به هر حال سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد.
آیا پشیمانی او بخاطر این بود که عمل زشت و ننگینش سرانجام بر پدر و مادر و احتمالا بر برادران دیگر اشکار خواهد شد و او را شدیدا سرزنش خواهند کرد؟ و یا بخاطر این بود که چرا مدتی جسد برادر را بر دوش میکشید و آن را دفن نمیکرد؟ و یا به خاطر این بود که انسان اصولا بعد از انجام هرکار زشتی یک نوع حالت ناراحتی و ندامت در دل خویش احساس میکند، ولی روشن است که انگیزه ندامت او هر یک از احتمالات سه گانه فوق باشد دلیل بر توبه او از گناه نخواهد بود. توبه آن است که بخاطر خدا و بخاطر زشتی عمل انجام گیرد و او را وادار کند در آینده هرگز به سراغ چنین کارهایی نرود، اما هیچ گونه نشانهای در قرآن از صدور چنین توبهای از قابیل به چشم نمیخورد بلکه در آیه بعد شاید اشاره به عدم چنین توبهای نیز باشد.
حدیث نبوی
پیامبر اسلام(ص) میفرماید: «خون هیچ انسانی به ناحق ریخته نمیشود مگر سهمی از مسئولیت آن برعهده قابیل است که این سنت شوم آدمکشی را در دنیا بنا نهاد». شک نیست که سرگذشت فرزندان آدم یک سرگذشت واقعی است و علاوه بر اینکه ظاهر آیات قرآن این واقعیت را اثبات میکند تعبیر«بالحق» که در نخستین آیه از این آیات وارد شده نیز شاهدی بر این موضوع است بنابراین کسانی که به این آیات جنبه تشبیه وکنایه و داستان فرضی و به اصطلاح «سمبولیک» دادهاند گفتاری بدون دلیل دارند.
سرگذشت واقعی
این «سرگذشت واقعی» نمونهای است از نزاع و جنگ مستمری که همیشه در زندگی بشر بوده است، در یکسو مردان پاک و با ایمان، با اعمال صالح و مقبول درگاه الهی و در سوی دیگر افراد آلوده و منحرف با یک مشت کینهتوزی و حسادت و قلدری، قرار داشتهاند و چه بسیار از افراد پاک که به دست آنها شربت شهادت نوشیدهاند. زاغ مظهر پردهپوشی و آرزوهای دراز است که پس از اعمال ننگین گنهکاران به سراغشان میآید و آنان را وادار به پردهپوشی میکند اما در پایان جز حسرت چیزی عایدشان نخواهد شد.