پرسش و پاسخ های روابط زناشویی

شوهرم یک گوشی مخفی دارد

پرسش: من ۱سال وسه ماهه که با پسری که از توی لاین باهاش آشنا شدم و پسردایی دوستمم بود عقدکردم. رابطه‌مون اول یک دوستی معمولی بود، بعد عشق به وجود اومد و بعد از ۱۱ ماه اومدن خواستگاری. مامان و خواهرم قبول نکرن. روز و شب با من صحبت می‌کردن چون من فقط ۱۶ سالم بود اما من کور شده بودم. چقدردامادمون گفت فعلا ازدواج نکن. منم به حرف هیچ‌کدوم گوش نکردم و ازدواج کردم. بعد برای پدر و مادرم مشکلی پیش اومد و من نتونستم خونه‌مون باشم و حدود شش ماه خونه مادرشوهرم زندگی کردم. تو اون شش ماه هیچ مشکلی پیدا نکرم. از مهر به بعد اون دست بزن پیدا کرد. کم‌کم بهش شک کردم. آذر ماه برای کارش رفت دامغان. ساعت ۵ صبح می‌رفت تا ۸ شب. رابطه جنسی‌مون باید مطابق میل اون بود و هر موقع اون تمایل داشت باید انجام می‌شد. شکم بهش بیشتر شده بود. احتمال می‌دادم که گوشی مخفی داشته باشه و با کسی در ارتباط باشه. همیشه بعد از کارش می‌رفت پیش پسرعمه‌ش که مغازه گوشی فروشی داره. یک روز از پسر عمه‌ش پرسیدم که همسرم از شما گوشی نخریده. اول انکار کرد ولی بعد از چند روز گفت که علی ازش گوشی خریده.

تلگرام شوهرم رو روی گوشی خودم نصب کردم. یه شماره مشکوک پیدا کردم. باهاش تماس گرفتم که خاموش بود. از علی پرسیدم کیه گفت شماره قبلا برای من بوده گم شده بوده الآن دست من نیست. مدت‌ها گذشت. یک بار اومد جلو در خونه، دیدم جای کمربندش اومده بالا تا دست زدم دستامو محکم گرفت و داد و بی‌داد کرد. من متوجه یک برآمدگی شدم. یک روز با جنگ و دعوا بالاخره فهمیدم که یک گوشی مخفی داره.

بعد از اون موضوع و فهمیدن اینکه گوشی مخفی داره من فقط گفتم طلاق. پدر شوهرم رای من رو زد و باز هم مامانم وآبجیم متوجه شدن و گفتن الآن طلاق بگیری بهتره. بازم کور شدم و ادامه دادم. باز هم به دنبال این بودم که دستش رو رو کنم. این‌ بار گوشی رو تو دستشویی پنهان می‌کرد. که باز هم متوجه شدم و باز هم داد و بی‌داد به راه انداخت.

به مادر شوهرم گفتم من طلاق می‌خوام. مادرشوهرم حرفم رو باور نمی کرد و گفت تو مشکل داری. مادرم دوباره از طریق مادرشوهرم فهمید که من با علی به مشکل خوردم. بازم طلاق نگرفتم و باهاش موندم اما یک آدم دیگه شدم که به مرور زمان دیگه عشقی بهش ندارم. منی که خیلی عاشقش بودم و دوسش داشتم ازهمه ی و کاراش گذشتم، دیگه دوسش ندارم. وقتی بهم زنگ می‌زنه خیلی رسمی باهاش صحبت می‌کنم. برام مهم نیست که کجا و با کی هست! اما باز هم بهش گفتم باهات می‌مونم.

نمی‌دونم. کمکم کنید.

با ویکی روان همراه باشید.

پاسخ: سلام دوست عزیز. پیرو سوال مطرح شده باید بگوییم که اولا انتخاب شما از راه لاین بسیار کار اشتباهی بوده است و دوم اینکه سن شما اصلا مناسب ازدواج نبوده و شما بسیار احساسی تصمیم گرفتید. منطق درتصمیم شما جایگاهی نداشته و از توصیه‌های دیگران جهت بهبودی زندگی استفاده نکردید. در مرحله خودمحوری بودید. سوم اینکه به خودتان و دیده‌های خودتان هیچ اعتمادی ندارید و دیده خود را منکر می‌شوید؛ چون شما در مرحله مجنون بودن بودید و این بدترین حالت است. چهارم اینکه تفاوت سنی شما دو نفر زیاد است و از نظر مراحل روحی با هم متفاوتید. پنجم کسی که در مرحله عقد و نامزدی است و دوباره دنبال دوست شدن و شیطنت می‌باشد یعنی احساسی ازدواج کرده و لآن از روی عادت و اجبار دارد پیش می‌رود برای زندگی آدم قابل اعتمادی نیست و ششم لطفا خودتان را گول نزنید و عادت را کنار بگذارید و اشتباه‌تان را بپذیرید و در آخرین اینکه بهتر است به این رابطه ادامه ندهید و به این نوع زندگی خاتمه دهید.

پروانه صفایی مقدم

متخصص روانشناسی بالینی، عضو تیم مشاوره آنلاین ویکی روان، عضو سازمان نظام روانشناسی، عضو سازمان علوم شناختی و سخنران برتر سمینارها

‫4 دیدگاه ها

  1. سلام بسیار ممنون میشم پاسخ بدین.بنده خانمی 27 ساله و دارای یک پسر.که خودمو شوهرم هیچ تفاهمی با هم نداریم سال اول ازدواج خیانت کرد سال بعد فهمیدم ک رابطه جنسی و قول ازدواج بهم دادن خلاصه بهم خورد من رفتم قهر کلی دعوا کردیم..حالا فهمیدم ک گوشی مخفی داره..اصن با هم حرف نمیزنیم. مشورت نداریم.بیرون خیلی کممم وگرنه اصلا با من لذت نمیبره. کلن ی ادم سرد.خودمم دیگه دوسشندارم. ولی از طلاق میترسم چون خیلی ما خیلی سنتی هستیم.حرف تو حرف زیاد هست.ممنونم راهنمایی کنی

  2. سلام من یه خانم ۲۷هستم که شوهرم بصورت تصادفی اشناشدم وبعدچندمدت عاشق هم شدیم بامخالفت هاخانوادش چون غریبه بودیم ازدواج کردیم زندگی خوبی شادداشتم تااینکه سال قبل روزگارم سیاه شدفهمیدم شوهرم بارفیقم رابطه داره خط مخفی داره تامیگفتم بحث میکردکتکم میردفحش میدادوسایل میشکست می گفت تهمت میزنی توروانی شدی هرضب همین اوضاع بودالان ۷ماه که داره می جرره وگوشه نشین مریض شدم فقط دروغ میگه انگارمیکنه خسته شدم حالم بهم میخوره ازش امامتاسفامه هسگیچپشتیبان ندارم جای ندارم اونم میگه توهم ذهنت امامن مطمنم خیلی نامردی برای گناهش من داره دیوانه خطاب میکن میخوام خودکشی کنم راحت بشم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا