آشنایی با مراحل سوگ و عزاداری
مراحل سوگ و عزاداری یکی از اصلی ترین بخش های از دست دادن عزیز است.
مراحل عزاداری که برای افراد مختلف بر اساس فرهنگ، دین و شرایط شخصیتی متفاوت میباشد
از دست دادن همیشه سخت و طاقت فرساست.
از دست دادن فردی عزیز در زندگی یکی از سخت ترین فقدان هاست که گاه فرد را با خود به مرزهای افسردگی می برد و باعث بحرانهای شدید عاطفی میشود.
مراحل سوگ و عزاداری عزیز واقعیتی همگانی است که همه انسانها در سرتاسر جهان و در فرهنگ های مختلف تجربه میکنند.
فهرست موضوعات بررسی شده
سوگ درمانی چیست؟
مراحل سوگ و عزاداری میتواند واکنش فرد به بیماری لاعلاجی مانند سرطان، فقدان رابطه عاطفی و یا مرگ یک موجود ارزشمند مانند افراد نزدیک و یا حیوان خانگی باشد.
مراحل سوگ و عزاداری چقدر است؟
در ادامه به بررسی دقیق مراحل سوگ و عزاداری میپردازیم، با سایت روانشناسی ویکی روان همراه باشید.
فرد بازمانده از زمانی که دچار فقدان و سوگ میشود تا زمانی که با آن کنار میاید و آن را می پذیرد اغلب ۵ مرحله را طی میکند.
البته ممکن است همه افراد تمامی مراحل سوگ و عزاداری را به طور کامل و به ترتیب زیر تجربه نکنند.
۵ مرحله فقدان برای اولین بار درسال ۱۹۶۹ میلادی در کتاب مرگ و انکار، نوشته الیزابت کوبلر راس با عنوان فارسی پیرامون مرگ و مردن مورد بحث قرار گرفت.
باید به این نکته توجه داشت که واکنش هر فرد نسبت به فقدان و سوگ متفاوت است.
برخی ممکن است عواطف خود را آشکارا بروز بدهند و برخی اندوه خود را فروخورده و پنهان کنند.
پس نحوه واکنش افراد را به سوگ قضاوت نکنیم چرا که هر فردی احساسات متفاوتی را تجربه میکند.
انکار و انزوا
اولین واکنش اغلب افراد هنگام شنیدن خبر فوت عزیز شان، جدایی و یا شنیدن خبر بیماری لاعلاج انکار و انزوا ست.
جملاتی مانند: ( نه امکان نداره، حتما اشتباه شده..) نمونه ای از هزاران جمله های ناباورانه ای است که فرد به زبان میاورد.
انکار مکانیزم دفاعی است که فرد را از شوک ناگهانی خبر ناگوار نجات میدهد.
فرد سوگوار سعی در فرار از واقعیت دارد و دنیا و زندگی را بی معنا و بی ارزش می بیند.
این مرحله یک پاسخ موقت برای گذر از رنج فقدان است.
خشم یکی از اصلی ترین مراحل سوگ درمانی است
از مراحل سوگ و عزاداری که پس از انکار و انزوا ظاهر میشود خشم است.
در این مرحله احساسات فرد بسیار شکننده است و خودش را به صورت خشم و ناراحتی نشان می دهد.
این خشم گاهی اشیا، افراد خانواده و دوستان حتی افراد غریبه را نشانه میگیرد و در بسیاری از مواقع فرد این خشم را نسبت به متوفی دارد.
فرد میداند به صورت منطقی متوفی مقصر نیست.
اما به صورت عاطفی بازمانده او را مسئول اندوه و وضعیت فعلی خود میداند.
( چرا رفت؟ چرا من را تنها گذاشت… ) و جملاتی از این قبیل همگی نشان دهنده احساس خشم بازمانده نسبت به عزیز از دست رفته است.
در برخی موارد پزشکی که تشخیص بیماری متوفی را داده است اما نتوانسته او را مداوا کند مورد خشم بازماندگان قرار میگیرد
معامله، چانه زنی و حسرت
در یکی از مراحل سوگ و عزاداری بازماندگان در حسرت کارهایی هستند که میتوانستند برای زنده نگه داشتن متوفی انجام دهند و کوتاهی کرده اند
این مرحله گاهی با احساس عذاب وجدان و گناه همراه است.
- اگر او را سریعتر به بیمارستان برده بودیم …
- اگر او را برای معالجه به خارج از کشور برده بودیم…
- و یا اگر نسبت به او رفتار بهتری داشتیم …..
این جملات نمونه هایی است که در مرحله سوم از بازماندگان شنیده میشود.
برخی این مرحله را معامله مینامند چرا که بازماندگان حاضر به انجام هر کاری هستند تا عزیز از دست رفته را به زندگی برگردانند.
افسردگی یکی دیگر از مراحل سوگ و عزاداری است
فرد در غم از دست دادن عزیزش و یا فقدان حاصل شده دچار یکی از انواع افسردگی میشود.
در این نوع از افسردگی اندوه و حسرت بسیاری در فرد مشاهده میشود.
اما باید مراقب بود این افسردگی و ناراحتی به استرس پنهان و دائم تبدیل نشود.
پذیرش آخرین بخش از مراحل عزاداری است
متاسفانه رسیدن به مرحله پذیرش به عنوان آخرین مرحله از مراحل سوگ و عزاداری برای همه افراد امکان پذیر نیست.
بخصوص در مواقعی که مرگ ناگهانی و پیش بینی نشده اتفاق افتاده و یا فرد بازمانده توانایی مقابله با حجم بالای اندوه و غم را ندارد و همچنان در مراحل انکار و خشم مانده است.
نباید مقاومت فرد در برابر امور اجتناب ناپذیری همچون مرگ را نشانه ای شجاعت او دانست.
چرا که فرد با این کار شانس داشتن آرامش را از خود میگیرد.
مرحله پذیرش دوره آرامش و گذر از اندوه است. رسیدن به مرحله پذیرش به معنای بازگشت فرد به شادی نیست.
بلکه مرحله سازگاری او با واقعیت مرگ و فقدان است و نباید عدم روحیه شاد فرد را به افسردگی نسبت داد
در نهایت مقابله با فقدان و سوگ، یک تجربه عمیق شخصی و منحصربه فرد است.
هیچ کسی به تنهایی قادر نیست فرد عزادار را به راحتی از غم برهاند و احساسات او را کاملا درک کند.
اما اطرافیان میتوانند با حضور در کنار فرد عزادار به او در گذر از این پروسه تا رسیدن به پذیرش کمک کنند.
فرد باید غمی که در او وجود دارد را کاملا بپذیرد و آن را احساس کند چرا که مقاومت کردن در برابر آن پروسه درمان را طولانی تر خواهد کرد.
مهم ترین نکته پذیرش فقدان به عنوان واقعیت گریز ناپذیر زندگی است و باور به اینکه تا زمانی که زندگی هست، امید هم وجود دارد.
تا زمانی که امید هست، زندگی هم وجود دارد.
APA Reference : Axelrod, J. (2018). The 5 Stages of Grief & Loss. Psych Central. Retrieved on May 1, 2018
منبع: psychcentral.com
ممنونم از مطالب خوب و آموزنده ای که در این سایت گذاشتید. به نظرم به سایت یار سوم دکتر بیژن نوذری هم سر بزنید مطالب خوبی درباره ی روانشناسی سوگ و مراحل سوگواری به همراه ویس های مخصوص به این مطالب دارد.
http://yaresevom.com/
سلام آقای دکتر من قبل از اینکه مراحل سوگ رو طی کنم وارد یه رابطه عمیق عاطفی به قصد ازدواج شدم و همدیگرو خیییییلی دوست داشتیم طلاق من با پارتنر قبلیم توافقی بوده و هیچ کدوممون هیچ احساسی نسبت بهم نداستیم و نداریم و هم از لحاظ منطقی هم احساسی تصمیم به جدایی منطقی و معقولترین تصمیمی بود که گرفتیم حتی بعد از طلاق و طی دوران طی کردن سوگ هم هیچ تمایلی به بازگشت نداشتیم ولی حدود 6 ماه تا یکسال پس از جدایی کم کم احساساتی نظیر عذاب وجدان مدام منو اذیت میکرد نمیدونم چطور توضیح بدم منظور از عذاب وجدانم این نبود که از جدایی پشیمون شدم و دلم میخواد مجددا به رابطه قبلیم برگردم یه حسی مثل نامردی کردن و تنها گذاشتن همسر سابقم داشتم ولی هر جور که فکر میکردم میدیدم که هیچ علاقه ای نسبت بهشون نداشتم و ندارم ولی به مرور باعث شد نتونم احساسات و علاقه و نیازهای پارتنر جدیدم رو بر طرف کنم خیلی هم عذاب میکشیدم میدونستم از این رفتارهای افسرده گونه من و احساسات متناقضم قلبا خیلی ازم آزرده خاطر بودن و واقعا چون نمیخواستم ناراحتش کنم بدنبال توجیهی برای قطع رابطمون میگشتم چون نمیدونستم این حالت من چقدر زمان میبره تا به تعادل برسم حضور من نه تنها باعث آرامش ایشون میشد بلکه ناخواسته باعث رنجش ایشون هم میشدم بهشون گفتم با باید رابطه رو کات کنیم درخواست کرد با گریه که لااقل با هم دوست بمونیم من نپذیرفتم چون احساس میکردم چون نمیتونم حس واقعیمو نثارش کنم به خودم و وجدانم درگیر بودم که نکنه این دوستی باعث بشه که فکر کنه دارم ازش سو استفاده عاطفی یا جنسی میکنم خلاصه پس از حدود 14 ماه از سوگ قبلی کاملا خارج شدم و مجددا با ایشون ارتباط گرفتم با تموم وجودم عاشقش بودم و هیچ مانعی برای ابراز احساساتم وجود نداشت تموم وجودم مال اون بود ولی متاسفانه ایشون تازه وارد سوگ شده بودن و بار هیجان منفی و احساسات شدیدشون نسبت به من و رفتار من باعث شد نسبت بهم سرد بشن دقیقا همون حالتهایی رو که من تو اون مدت تجربه کردم رو به عینه میدیدم و متاسفانه فقط و فقط بخاطر فرار از تنهایی و و مهمتر از اون خلا عاطفی وارد یه رابطه سمی و کاملا اشتباهی شده سوالم از جنابعالی اینه که ممکنه ایشون طی این مدت متوجه حالات روحی سابق من بشه و با خودش قیاس کنه و از رابطه ناسالم خارج بشه و مجدد بهم برگردیم واقعا معتقدم که ما همدیگرو کاملا درک میکردیم و قطعا میتونیم همدیگرو خوشبخت کنیم