چند باور غیرمنطقی در مورد عامل اضطراب
رفتار درمانگران عقلانی- هیجانی، ۱۱ باور غیرمنطقی رایج را شناسایی کردهاند. افراد با نگه داشتن این باورهای غیرمنطقی، اضطراب، خشم، افسردگی و آشفتگیهای هیجانی دیگر را به میزان زیاد برای خود ایجاد میکنند. این باورها علت بسیاری از ناکامیها و شکستها در تحقق اهداف مهم به شمار میآیند. در مورد باورهای غیرمنطقی عامل اضطراب بیندیشید و سپس سه یا چهار مورد از آنها را که بیشتر در مورد خودتان صدق میکند انتخاب کنید. به هنگام فکر کردن راجع به این باورها، احتمالا دوستان یا آشنایانی نیز به ذهن شما میآیند که این باورها در مورد آنها صدق میکند. هر کدام را که تا حدودی در مورد شما صدق میکند یادداشت کنید. سپس بر روی زیر سؤال بردن و ریشه کن نمودن این باورها که موجب احساس اضطراب، خشم و افسردگی در شما میشوند بیاندیشید.
با سایت روانشناسیویکی روان همراه باشید.
فهرست موضوعات بررسی شده
- اولین باور غیرمنطقی و رایج عامل اضطراب
- دومین باور غیرمنطقی دلیل اضطراب
- سومین باور ایجاد کننده و عامل اضطراب
- چهارمین باور رایج عامل اضطراب
- پنجمین دیدگاه عامل اضطراب
- ششمین عامل اضطراب
- هفتمین دیدگاه در مورد علت اضطراب
- هشتمین باور عامل اضطراب
- نهمین عامل اضطراب
- دهمین باور دیدگاه عامل اضطراب
- یازدهمین باور غیرمنطقی عامل اضطراب
اولین باور غیرمنطقی و رایج عامل اضطراب
این برای من یک ضرورت مبرم است که تقریبا از سوی تمامی افرادی که برایم مهم هستند دوست داشته شوم و مورد تأیید قرار گیرم. چنانچه این امر محقق نشود، وحشتناک است و من نمیتوانم آن را تحمل کنم. من بیارزش خواهم بود.
پیامدهای معمول: خویشتن پذیری پایین، عزت نفس پایین، اضطراب و افسردگی.
باورهای منطقی جایگزین: من ترجیح میدهم که توسط اکثر مردمیکه برایم مهم هستند دوست داشته شده و مورد تأیید قرار گیرم.
آگاهی از اینکه همگان مرا دوست ندارند یا مرا تأیید نمیکنند وحشتناک نیست، میتوانم آن را تحمل کنم و هنوز هم میتوانم احساس ارزشمندی بکنم. معقول نیست که انتظار داشته باشم همه افراد زندگیام مرا تأیید کنند. من کنترل اندکی بر روی چگونگی فکر و احساس دیگران دارم.
دومین باور غیرمنطقی دلیل اضطراب
من برای اینکه ارزشمند باشم، باید در تمامی حوزههای مهم صد در صد توانا باشم، در غیر این صورت نمیتوانم آن را تحمل کنم، بیارزش خواهم بود و باید بخاطر آن سرزنش شوم.
پیامدهای معمول: اضطراب، افسردگی، خویشتن پذیری پایین، عزت نفس پایین، مسامحه.
باورهای منطقی جایگزین: من یک فرد ناکامل و جایزالخطا هستم که برای خودم نقاط قوت و ضعفی دارم. من در جهت پیشرفت تلاش میکنم و بعضی از کارها را میتوانم به خوبی انجام دهم. من میتوانم از اشتباهات و از دشواریهای زندگی درس بگیرم.
سومین باور ایجاد کننده و عامل اضطراب
جهان باید منصفانه باشد. مردم باید منصفانه و با ملاحظه رفتار کنند وگرنه آنها بد، شرور، پست و بسیار احمق هستند و باید به شدت سرزنش و تنبیه شوند.
پیامدهای معمول: خشم، عصبانیت، انتقامجویی.
حذف این عامل اضطراب و باورهای منطقی جایگزین: من ترجیح میدهم که دیگران و جهان، منصف و معقول باشند اما زندگی اغلب منصفانه نیست. هرگاه که امکان داشته باشد، من دیگران را تحت فشار قرار میدهم تا منصفانه رفتار کنند. بعضیها اعتقاد دارند که باید همیشه منصفانه رفتار کرده و کارهای درست انجام دهند.
پس خود را به دلیل عالی و بینقص نبودن شدیدا سرزنش میکنند. آنها نیاز دارند که خود را ببخشند، از رفتار خود پشیمان شوند و تلاش کنند تا در آینده عملکرد بهتری داشته باشند. در غیر این صورت ممکن است به احساس گناه و افسردگی زیادی دچار شوند.
چهارمین باور رایج عامل اضطراب
جهان باید آسان باشد. بسیار وحشتناک و افتضاح است که کارها مطابق میل من پیش نمیرود. کارها باید مطابق میل من پیش برود و اگر چنین نباشد فاجعه است و تحمل آن را ندارم. جهان باید سرزنش شود، من بیارزش میشوم و هرگز شاد نخواهم بود.
پیامدهای معمول: اضطراب، افسردگی، خشم.
باورهای منطقی جایگزین: ترجیح میدهم که کارها مطابق میل من پیش برود؛ گاهی این اتفاق میافتد و گاهی هم اینگونه نیست. وقتی که کارها مطابق میل من پیش نمیرود ناراحتکننده است، اما فاجعه نیست.
من آن را دوست ندارم ولی میتوانم تحملش کنم. من همیشه نمیتوانم رویدادهای اطراف خود را کنترل کنم اما میتوانم به طور عمده باورها و خودگویههایم را در مورد این رویدادها کنترل کرده و کنترل زیادی را بر روی احساساتم اعمال کنم.
پنجمین دیدگاه عامل اضطراب
در مورد مضطرب، خشمگین و افسرده بودن و شاد نبودنم نمیتوانم کاری بکنم. زیرا احساسات من ناشی از چیزهایی است که برای من اتفاق میافتند.کنترل هیجانات، غالبا کاری دشوار است، اما با کمک گرفتن از تکنیکهایی که تاکنون در موردشان صحبت کردهایم این کار برایتان آسانتر میشود.
پیامدهای معمول: ناشادی، آشفتگی هیجانی، ترس و هراس ناشی از هیجانات و رفتاری که ظاهرا خارج از کنترل است.
باورهای منطقی جایگزین: باور من در مورد رویدادها و موقعیتها و آنچه که در مورد آنها به خودم میگویم، علت اصلی احساسات من است.
تماشا کنید: بررسی علل به وجود آمدن اضطراب
ششمین عامل اضطراب
چنانچه چیزی خطرناک یا ترسناک باشد، باید به طور مداوم و مفرط، نگران بوده و منتظر وقوع آن باشم. ترس و باورهای غیرمنطقی، گاهی اوقات مانع از آن میشوند که ما انسانها احتیاطهای معقول به عمل آوریم. یک باور غیرمنطقی دیگر در همین ارتباط میتواند این باشد: «بسیاری از موقعیتها خطرناک و تهدیدکننده هستند و من باید همواره هوشیار باشم که از چنین موقعیتهای خطرناکی اجتناب کنم.»
پیامدهای معمول: اضطراب، ترس، نگرانی، مشکلات خواب و استیصال روانی.
باورهای منطقی جایگزین: بیشتر موقعیتهایی که بالقوه خطرناک هستند، واقعا هیچ گاه اتفاق نمیافتند. من میتوانم هوشیار بوده و تا حدودی موقعیتهای خطرناک را کنترل نمایم. من میتوانم با رویدادهای بدی که توان تغییر آنها را ندارم کنار آمده و سازگار شوم.
هفتمین دیدگاه در مورد علت اضطراب
اجتناب از مواجه شدن با دشواریها و مسئولیتهای زندگی و به تعویق انداختن آنها، راحتتر از مواجه شدن با آنهاست. ناکامی ناشی از مواجه شدن با موقعیتها و مشکلاتی که مجبور به مواجهه با آنها نیستیم وحشتناک است و من نمیتوانم آن را تحمل کنم. این دشواریها و مشکلات باید مورد نکوهش و نفرین قرار گیرند.
پیامدهای معمول: مسامحه و احساس گناه پدید میآید، مشکلات کوچک تبدیل به مشکلات بزرگ میشوند، فرد در مقابل مشکلات فزاینده احساس درماندگی میکند، اهداف عمده فرد به مخاطره میافتد، اغلب اضطراب و افسردگی ایجاد میشود و فرد اغلب از توانایی پایین برای تحمل ناکامی برخوردار است.
باورهای منطقی جایگزین: مواجه شدن با مسئولیتها، مشکلات و کارهای سخت، بخشی از زندگی است. برخورد با مشکلات در مراحل اولیه آنها ناراحتکننده است، اما به هیچ وجه وحشتناک نیست. من میتوانم هنگام وقوع مشکلات با آنها روبرو شده و آنها را تحمل کنم.
هشتمین باور عامل اضطراب
من کاملا به دیگران وابسته هستم و به فردی قویتر از خودم نیاز دارم تا به او اتکا کنم؛ من نمیتوانم زندگی خودم را اداره کنم.
چنانچه به فردی قویتر از خود متکی نباشم وحشتناک خواهد بود و من تحملش را ندارم. بدون او بیارزش خواهم بود و همیشه بدبخت خواهم ماند. من درمانده هستم و بدون دریافت کمک قابل ملاحظه از دیگران نمیتوانم کارکرد مناسبی داشته باشم.
پیامدهای معمول: وابستگی به کسانی که در برآوردن نیازهای فرد، قابل اتکا نیستند، اضطراب.
باورهای منطقی جایگزین: من دوست دارم که دیگران مرا راهنمایی کرده و از من حمایت کنند، اما واقع بینانهتر این است که به خودم متکی باشم. من میتوانم یاد بگیرم که مستقلتر باشم.
نهمین عامل اضطراب
سابقه گذشته من، دلیل عمده احساسات و رفتارهای کنونی من است. چیزهایی که زمانی در گذشته تأثیر نیرومندی بر من داشتهاند در آینده نیز همچنان تأثیر قوی بر من خواهند داشت.
پیامدهای معمول: ممکن است فردی که چنین باوری دارد در احساسات و هیجانات ناخوشایند غرق شود و از تلاش برای بهبود این احساسات و هیجانات دست بردارد.
باورهای منطقی جایگزین: احساسات و رفتار فعلی من بیشتر به وسیله باورها و خودگویههای فعلی من کنترل میشوند نه به وسیله رویدادهای دوری که سالها قبل اتفاق افتادهاند.
برخی از بخشهای گذشته من ناخوشایند هستند، اما من میتوانم یاد بگیرم که با آنها زندگی کنم. من چیزهای زیادی از این تجارب آموختهام. من میتوانم راههایی بیابم تا بخشهای ناخوشایند گذشته من ناراحتی کمتری را سبب شوند.
دهمین باور دیدگاه عامل اضطراب
در صورتی که فردی برایم اهمیت داشته باشد، باید در مورد مشکلات و آشفتگیهای او بسیار مضطرب، خشمگین و افسرده شوم. درست است که گرفتاریهای زیادی در جهان وجود دارد و غالبا اتفاقات بد برای انسانهای خوب میافتد، یکی از ارزشهای من این است که به دیگران کمک کنم و برای ایجاد دنیایی بهتر تلاش نمایم.
پیامدهای معمول: اضطراب، خشم، افسردگی.
باورهای منطقی جایگزین: هنگامیکه اتفاقات بد برای دیگران روی میدهد، من ناراحت و اندوهگین میشوم و در صورتی که بتوانم، برای کمک به آنها تلاش میکنم. با این وجود، بدبختی و ناراحتی دیگران ارتباط مستقیم با ایجاد احساسات شدید چون اضطراب، افسردگی و ناشادی من ندارد.
یازدهمین باور غیرمنطقی عامل اضطراب
تقریبا یک راه حل درست و بینقص برای تمامی مشکلات وجود دارد و وحشتناک است که این راه حل را نیابم. من نمیتوانم آن را تحمل کنم. این مشکل باید مورد نفرین قرار گیرد. هیچ گاه راه حلی برای آن نخواهد بود.
پیامدهای معمول: اضطراب، خشم، افسردگی و فکر کردن مداوم در مورد مشکلات.
باورهای منطقی جایگزین: من دوست ندارم مشکلات، بدون راهحلهای بینقص باشند اما من میتوانم با آن کنار بیایم. من میتوانم بر دنیای خودم که پیچیده و همراه با ناکامیاست تأثیر بگذارم، اما نمیتوانم آن را به طور کامل کنترل کنم.