سندرم استکهلم چیست و منشا آن کجاست؟
سندرم استکهلم – stockholm syndrome – یک واکنش روانی است که در آن فردی که به گروگان گرفته شده است سعی می کند با کسانی که او را به گروگان گرفته اند رابطه نزدیکی برقرار کرده و نیازهای آن ها را برآورده کند.
نام این سندرم برگرفته از رویدادی است که در سوئد رخ داد یعنی سرقت یک بانک در استکهلم.
سندرم استکهلم چیست؟
با مطالب روانشناسی ویکی روان همراه باشید.
در آگوست سال ۱۹۷۳ چهار نفر از کارکنان بانک Kreditbank در سوئد به مدت شش روز در اتاق خزانه بانک حبس شدند.
از قرار معلوم در طول این مدت بین گروگانگیر و کارمندان رابطه ای شکل گرفته بود.
یکی از کارمندان در طی تماس تلفنی که با نخست وزیر سوئد، اولاف پالمه داشت اظهار کرد که:
کاملا به افرادی که او را گروگان گرفته اند اعتماد دارد اما می ترسد که با حمله پلیس به بانک جان خود را از دست بدهد.
یکی از بارزترین نمونه های سندرم استکهلم می تواند مربوط به پتی هرست، صاحب یک دفتر روزنامه باشد که در سال ۱۹۷۴ حدود ۱۰ هفته پس از این که توسط ارتش آزادی بخش همزیست گروگان گرفته شد به کسانی که او را گروگان گرفته بودند کمک کرد از یک بانک در کالیفرنیا سرقت کنند اما در طول دوران گروگان گیری در ایران یا تصرف سفارت ایالات متحده (۸۱_۱۹۷۹) بود که سندرم استکهلم در تصور همگان گنجانده شد.
نام سندرم استکهلم در جریان سرقت هواپیمای پرواز شماره ۸۴۷ شرکت هواپیمایی TWA نیز سر زبان ها افتاد.
اگرچه مسافران به مدت بیش از دو هفته در یک شرایط سخت گروگان گرفته شده بودند اما پس از رهایی برخی از آن ها با گروگانگیران همدردی کردند
داستان سندرم استکهلم
تری ای.اندرسون (۹۱_۱۹۸۵)، تری ویت (۹۱_۱۹۸۷) و توماس ساترلند که توسط نیروهای رزمنده اسلام گرا در لبنان ربوده شدند ادعا کردند که:
گذشته از این واقعیت که اغلب در زندان های انفرادی و سلول های کوچک و کثیف حبس بوده اند اما با آن ها به خوبی رفتار شده است.
افرادی که در سال ۹۷_۱۹۹۶ در سفارت خانه ژاپن در پرو گروگان گرفته شدند نیز همچین واکنشی از خود نشان دادند.
روان شناسانی که در رابطه با این سندرم مطالعه کرده اند عقیده دارند این پیوند در ابتدا هنگامی شکل می گیرد که گروگانیر یا سارق فردی که ربوده است را تهدید به مرگ می کند و پس از این که فکر کرد تصمیم می گیرد او را نکشد.
پس از این که فرد ربوده شده متوجه شد که خطر مرگ را پشت سر گذاشته است احساس می کند که به فرد گروگانگیر مدیون است زیرا جان او را بخشیده است.
هنگامی که حادثه سرقت بانک در استکهلم اثبات شد تنها چند روز طول کشید تا این پیوند محکم شود زیرا مشخص شد که میل قربانیان به رهایی به احساس نفرت از کسانی که شرایط رهایی آن ها را فراهم کرده اند تبدیل شده است.
غریزه و میل به زنده ماندن در سندرم استکهلم حرف اول را می زند
اهمیت روانشناسی سندرم استکهلم چیست؟
قربانیان در شرایطی که از خود هیچ اختیاری ندارند زندگی می کنند و اگر در برخی مواقع که به ندرت روی می دهد گروگان گیر با خشونت کمتری با آن ها برخورد کند این رفتار را در آن بحبوحه وحشت خوب تلقی می کنند.
آن ها اغلب شدیدا گوش به زنگ می شوند تا نیازها و خواسته های گروگانگیران خود را درک کنند و انجام دهند.
سپس از نظر روانی بین احساس خرسندی گروگان گیر و افرادی که گروگان گرفته شده اند ارتباطی شکل می گیرد.
در واقع نشانه سندرم استکهلم تنها پیوند مثبتی نیست که بین طرفین شکل می گیرد.
بلکه یک برخورد منفی از سوی افرادی که به گروگان گرفته شده اند نسبت به افرادی که قصد نجات آن ها را دارند نیز شامل می شود.
این برخورد منفی بیشتر در مواقعی که فرد گروگانگیر تنها حکم واسطه را دارد که اغلب در گروگانگیری های سیاسی این چنین است دیده می شود.
در قرن بیست و یک روان شناسان سعی می کنند اطلاعات خود را در زمینه سندروم استکهلم فقط به افرادی که گروگان گرفته شده اند محدود نکنند.
بلکه بر روی قربانیان خشونت های خانگی، اعضای فرقه ها، اسیران جنگی، افرادی که خود فروشی می کنند و کودکانی که مورد آزار قرار می گیرند نیز تحقیق به عمل می آورند.