بررسی انحراف دگر آزاری خود آزاری
انحراف دگر آزاری خود آزاری از دسته اختلالات جنسی برای اصطلاحی به کار برده میشود که منحرف از آزار کردن و شکنجه دادن دیگران لذت میبرد و فرد مازوخیسم (خودآزار) از شکنجه شدن لذت میبرد.
در واقع این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و فردی که از یکی از این دو انحراف دگر آزاری یا خودآزاری، لذت ببرد، از انحراف دیگر نیز لذت خواهد برد.
انحراف دگر آزاری خود آزاری چیست؟
با سایت روانشناسی ویکی روان همراه باشید.
شخصی سادیک ابتدا قربانی خود را مورد آزار و اذیت قرار میدهد و چه بسا او را به قتل نیز برساند. بدین وسیله خوی سادیسمی خود را ارضا میکند.
سپس نوبت به ارضای خوی مازوخیستی او میرسد و شخص منحرف با مشاهده وضع بلادفاع قربانی خود، ضمن اینکه به اوج لذت میرسد، از کرده خود پشیمان میگردد و میل پیدا میکند که مورد اذیت و آزار دیگری قرار بگیرد.
بیماران سادومازوخیسم کسانی هستند که موقع ارتکاب جنایت مانند قصابی که گوسفند را میکشد، شخص را آزار داده و با لذت و هیجان تمام به قتل برساند. جانیان معروفی چون ویدمان آلمانی، اصغر قاتل و جفری دامر آمریکایی از این دستهاند.
اصغر قاتل: الگوی جانی دگر آزاری و خودآزاری
“علی اصغر معروف به اصغر قاتل، ۴۲ ساله به ارتکاب جنایتها و قتلهای متعدد و مکرر (۲۵ قتل در بغداد و ۸ قتل در تهران) در سال ۱۳۱۳ دستگیر و به اعدام محکوم گردید.
او در تهران بامیه فروش بود، پسران کمسن و سال را اغوا میکرد و به خرابههای جنوب تهران میکشاند و پس از کام جویی آنان را میکشت.
جنایات او در بغداد و تهران چنان وحشتی در خانوادهها به وجود آورد که کمتر کسی فرزند خود را تنها روانه مدرسه و خرید میکرد.
پدربزرگش زلفعلی، دزد بود. کارش در غرب ایران راه زنی و کشتن مسافران جادهها بود.
پدرش میزاعلی دزد سفاک و قاتل بیرحمی بود که نام او پشت همه کس را به لرزه در میآورد. او نیز بیش از ۴۰ مسافر را به قتل رسانده بود. اصغر قاتل از نسل چنین دودمان خبیثی بود.
اصغر قاتل در بازپرسی گفت: از پدرم هیچ نمیدانم و هرگز او را ندیدم. خیلی کوچک بودم که با مادرم و برادرانم به بغداد رفتیم. برادر بزرگم در آنجا قهوهخانهای دایر کرد و من در قهوهخانه پادو شدم، تا آنجا که یادم هست، همیشه از زنها بدم میآمد ولی در عوض عشق و علاقه عجیبی به پسر بچهها داشتم.
مادرم چند بار خواست که برایم زن بگیرد، اما با دشنام من مواجه شد.
چهره روانشناختی دگر آزاری
اصغر قاتل دارای قیافهای منجمد، عادی و بدون هیچ نگرانی بود. او در کمال خوشحالی در بازپرسی به شرح جنایتهای خود پرداخت. کوچکترین آثار ملامتی در چهره او مشهود نبود. او گفت در ۲۲ سالگی به جرم همجنسگرایی به زندان محکوم شدم.
پس از آزادی تصمیم گرفتم که از این پس کودکان را پس از کامجویی به قتل برسانم. چنان از این عمل لذت میبردم که حد و وصفی نداشت، مخصوصاً پس از آنکه خون قربانیان خود را میخوردم.
رنگ خون در من اثر عجیبی داشت و کمکم تسکینی در من ایجاد میکرد و خستگی از تنم میرفت و آن التهاب و هیجان زمان انتظار قبل از کامجویی به کلی زایل میگردید و…