آلفرد آدلر یک نوفرویدی موفق
آلفرد آدلر در ۵ فوریه در خانوادهای ثروتمند در حومه وین اتریش، به دنیا آمد. کودکی او با بیماری، حسادت برادر بزرگتر و طرد شدن از سوی مادرش مشخص شده بود. او خود را شخصی زشت و کوچک اندام تلقی میکرد.
فهرست موضوعات بررسی شده
آشنایی با آلفرد آدلر ضد فروید – Alfred Adler
آلفرد آدلر نسبت به پدرش بیش از مادرش احساس نزدیکی میکرد و شاید مانند یونگ، بعدها به این دلیل با مفهوم عقده ادیپ مخالفت کرد که در تجارب دوره کودکیاش انعکاسی نداشت.
آدلر در کودکی با جدیت تمام کار میکرد تا نزد همسالانش محبوبیت به دست آورد و به تدریج که بزرگتر شد، به احساس عزت نفس و پذیرش از سوی دیگران دست یافت که در میان افراد خانوادهاش سراغ نداشت.
با سایت روانشناسی ویکی روان همراه باشید.
آدلر در ابتدا دانشآموز ضعیفی بود، به اندازهای ضعیف که معلمی به پدرش گفت که این پسر برای هیچ شغلی جز شاگرد کفاشی مناسب نیست.
اما آلفرد آدلر با پشتکار، خود را از پایینترین سطح کلاس بالا کشید. هم از نظر اجتماعی و هم از نظر تحصیلی سخت تلاش کرد تا بر عقبماندگیها و حقارتهایش غلبه کند و بدینترتیب برای نظریه آیندهاش مبنی بر اینکه شخص باید نقاط ضعفش را جبران کند نمونهای شد.
توصیف احساسهای حقارت، که بعدها بخش اصلی نظام او را تشکیل داد، بازتاب مستقیم تجارب اولیه خود اوست.
تصمیم برای پزشکی
آدلر در چهار سالگی، هنگامی که از دست و پنجه نرم کردن با ذاتالریهای که او را تا دم مرگ برده بود بهبودی حاصل کرد، تصمیم گرفت پزشک شود.
درجه دکتری پزشکی خود را در ۱۸۹۵ از دانشگاه وین دریافت کرد. پس از گرفتن تخصص چشمپزشکی و سپس اشتغال در پزشکی عمومی، به روانپزشکی روی آورد.
در ۱۹۰۲ شرکت در نشستهای بحث گروهی هفتگی فروید را آغاز کرد. گرچه از نزدیک با فروید کار میکرد، رابطه شخصی با یکدیگر نداشتند. یکبار فروید گفته بود که آدلر حوصلهاش را سر میبرد.
اختلاف نظر با زیگموند فروید
آلفرد آدلر چند سال بعد از شرکت در این نشستها نظریهای درباره شخصیت تدوین کرد که از بسیاری جهات با نظریه فروید تفاوت داشت و در واقع تأکید فروید بر عوامل جنسی را آشکارا مورد انتقاد قرار داد.
در ۱۹۱۰ فروید ریاست انجمن روانکاوی وین را به نام او کرده بود تا اختلافات فزاینده بین آن دو از میان برداشته شود.
اما در ۱۹۱۱، این اختلافات اجتنابناپذیر کامل شد به طوری که بعدها آدلر فروید را کلاهبردار توصیف کرد و روانکاوی او را «کثیف» خواند. فروید از آدلر به عنوان «نابهنجار» و «دیوانه شهرت» یاد میکرد.
نظریه ترتیب تولد فرزندان
آدلر معتقد بود که ترتیب تولد فرزندان در شکلگیری شخصیت آنها نقش اساسی دارد. نظریه «ترتیب تولد» آلفرد آدلر از آن نظریههایی بود که هنوز هم در روانشناسی کاربرد ویژهای دارد.
فرزند اول در نظریه آلفرد آدلر
فرزند اول خود را در موقعیتی منحصر به فرد و از بسیاری جهتها تحسینبرانگیز مییابد. بهطور معمول والدین هنگام تولد اولین فرزندشان بسیار خوشحالند و زمان و توجه فراوانی را وقف این کودک میکنند. بنابراین، فرزند اول توجه کامل و دربست والدین را دریافت مینماید.
در نتیجه تا زمانی که فرزند دوم به دنیا نیامده، فرزند اول اغلب حالتی شاد و ایمن دارد. بنابر این تولد فرزند دوم ضربه سختی را به فرزند اول وارد میکند.
فرزند دوم
از یک جهت او هرگز قدرت و جایگاه محور بودن را تجربه نمیکند، زیرا آن جایگاه پیشتر توسط فرزند اول اشغال شده است.
بنابر این، حتی اگر دوباره خواهر یا برادر دیگری پا به دنیا گذارد، فرزند دوم آن حس کودکان خلعشدگی را که توسط فرزند اول احساس میشود، تجربه نخواهد کرد.
علاوه بر این، والدین نیز ممکن است در زمان پا به عرصه گذاردن فرزند دوم تغییر کرده باشند.
فرزند دوم تازگی فرزند اول را ندارد و در نتیجه شاید والدین در پرورش دومی دلمشغولی و دلنگرانی کمتری داشته باشند؛ ممکن است که آنها به شیوه راحتتری با فرزند دوم برخورد کنند.
فرزند دوم از همان ابتدا جای پای خواهر یا برادر بزرگتر را پیش رو دارد. فرزند دوم احساس تنهایی میکند، اما همواره با نمونۀ رفتار خواهر یا برادر بزرگتر به عنوان الگو یا عملی که باید آن را کامل کند، رو در روست.
رقابت با فرزند اول حکم چاشنی راه انداز را برای فرزند دوم دارد و اغلب موجب رشد سریعتر او میگردد.
فرزند دوم برانگیخته میشود تا از خواهر یا برادر بزرگتر پیشی بگیرد؛ هدفی که معمولا رشد حرکتی و زبان را شتاب میبخشد. برای مثال، فرزند دوم به طور معمول در سن پایینتری از فرزند اول زبان باز میکند.
از آنجا که دومین فرزند قدرت را تجربه نمیکند، پس در مقایسه با اولین فرزند چندان توجهی به آن ندارد و به آینده خوشبینتر است فرزند دوم احتمالا بسیار رقابت جو و جاه طلب است.
فرزند سوم (فرزند آخر) از دید آلفرد آدلر
آخرین فرزند بیشتر اوقات عزیز دردانه تمام خانواده است، به ویژه اگر فاصله سنی خواهر یا برادرانش از وی خیلی کم نباشد.
در اثر نیروی ناشی از نیاز به پیشی گرفتن از خواهر و برادران بزرگتر، رشد فرزند آخر اغلب سرعتی چشمگیر دارد.
در نتیجه، اکثر این کودکان در بزرگسالی در هر کاری که به عهده میگیرند، کامیابند اما اگر فرزند آخر توسط افراد دیگر خانواده تا جایی لوس و نازپرورده گرددکه دیگر نیازی به یادگیری برای انجام کارهای خود نداشته باشد، درست عکس جریان بالا رخ خواهد داد.
با بزرگتر شدن کودک شاید که این وابستگی و درماندگی را که مشخص دوران کودکیاش بود، در خود نگاه دارد.
به دلیل خو نگرفتن به تلاش و تکاپو و عادت به رسیدگی از سوی دیگران، فرد در کنارآمدن با دشواریها و سازگاریهای دوران بزرگسالی دچار مشکل میشود.
تک فرزند
تک فرزندان هرگز جایگاه برتر و قدرتی را که در خانواده دارند از دست نمیدهند و کانون توجه میمانند. اغلب زود پخته میشوند و رفتارها و نگرشهای بزرگسالان را نشان میدهند.
این کودکان وقتی در خارج خانواده مورد توجه قرار نگیرند دچار مشکل میشوند و احساس ناامیدی میکنند.
مرگ آلفرد آدلر
آلفرد آدلر در جنگ جهانی اول به عنوان پزشک در ارتش خدمت کرد و پس از آن کلینیکهای راهنمای کودکان را در مدارس وین سازماندهی کرد.
در سالهای دهه ۱۹۲۰ نظام روانشناسی اجتماعی وی که خود، آن را روانشناسی فردی مینامید پیروان زیادی پیدا کرد.
در ۱۹۲۶ آلفرد آدلر نخستین بازدید از چندین بازدید خود از آمریکا را انجام داد و هشت سال بعد به استادی روانشناسی بالینی در دانشکده پزشکی لانگآیلند (نیویورک) منصوب شد.
وی در حالی که برای ایراد سخنرانی پر حرارت در سفر بود، در ۲۸ مه ۱۹۳۷ در ابردین (اسکاتلند) درگذشت.
فروید در پاسخ به نامه دوستی که از مرگ آلفرد آدلر به شدت متأثرش شده بود نوشت:
«من معنای دلسوزی شما برای آدلر را نمیفهمم. برای کسی که از حومه وین خارج میشود مرگ در آبردین به خودی خود یک موقعیت بیسابقه و دلیلی است بر این که تا چه اندازه پیش رفته است. دنیا در برابر مخالفتش با روانکاوی پاداش خوبی به او داد».