قصه شب (بخش دوازدهم)
شاهد که بود
در اینکه شهادتدهنده چه کسی بود که پرونده یوسف و همسر عزیز را به این زودی جمع و جور و مختومه ساخت و بیگناه را از گنهکار آشکار نمود، اختلاف نظر وجود دارد. بعضی گفتهاند یکی از بستگان همسر عزیز مصر بود و قاعدتا مرد حکیم و دانشمند و باهوشی بوده است که در این ماجرا که هیچ شاهد و گواهی ناظر آن نبوده، توانسته از شکاف پیراهنی حقیقت حال را ببیند.
با ویکی روان همراه باشید.
عدهای میگویند این مرد از مشاوران عزیز مصر و در آن ساعت همراه او بوده است. سخن دیگر اینکه بچه شیرخواری از بستگان همسر عزیز مصر، در آن نزدیکی بود و یوسف از عزیز مصر خواست که داوری را از این کودک بطلبند. عزیز مصر نخست در تعجب فرو رفت که مگر چنین چیزی ممکن است؟ اما هنگامیکه کودک شیر خوار -همچون مسیح در گهواره-به سخن آمد و این معیار و مقیاس را برای شناختن گناهکار از بیگناه بدست داد، متوجه شد که یوسف یک غلام نیست بلکه پیامبری است یا پیامبرگونه!
توطئه دیگر همسر عزیز مصر
هر چند مسئله اظهار عشق همسر عزیز با آن داستانی که گذشت یک مسئله خصوصی بود که عزیز هم تاکید بر کتمانش داشت، اما از آنجا که اینگونه رازها نهفته نمیماند، مخصوصا در قصر شاهان و صاحبان زر و زور که دیوارهای آنها گوشهای شنوایی دارد، سرانجام این راز از درون قصر به بیرون راه یافت و چنانچه قرآن میگوید: «گروهی از زنان شهر، این سخن را در میان خود گفتگو میکردند و نشر میدادند که همسر عزیز با غلامش سروسری پیدا کرده و به سوی خود دعوت میکند و آنچنان عشق غلام بر او چیره شده که اعماق قلبش را تسخیر کرده است». سپس او را با این جمله مورد سرزنش قرار دادند: «ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم»! روشن است آنها که این سخن را میگفتند، زنان اشرافی مصر بودند که اخبار قصرهای پر از فساد فرعونیان و مستکبرین برای آنها جالب بود و همواره در جستجوی آن بودند. این دسته از زنان اشرافی که در هوسرانی چیزی از همسر عزیز کم نداشتند چون دستشان به یوسف نرسیده بود به اصطلاح جانماز آب میکشیدند و همسر عزیز را بخاطر این عشق در گمراهی آشکار میدیدند! حتی بعضی احتمال دادهاندکه پخش این راز بوسیله این گروه از زنان مصر، نقشهای بود برای تحریک همسر عزیز تا برای تبرئه خود، آنها را به کاخ دعوت کند و یوسف را در آنجا ببینند. آنها شاید فکر میکردند اگر به حضور یوسف برسند چه بسا بتوانند نظر او را به سوی خویشتن! جلب کنند که هم از همسر عزیز شاید زیباتر بودند و هم جمالشان برای یوسف تازگی داشت.
ادامه دارد…