دین و فلسفه

داستان حضرت ابراهیم (بخش هفتم)

خدایی که حتی سوزندگی را به آتش آموخته و رمز محبت را به مادران یاد داده، اراده کرد این بنده مومن خالص در این دریای آتش سالم بماند تا سند دیگری بر اسناد افتخارش بیفزاید، چنانکه قرآن در اینجا می‌گوید: «به آتش گفتیم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلام باش». معروف چنین است که آتش چنان سرد و ملایم شد که دندان ابراهیم از شدت سرما به هم می‌خورد. بعضی گفته‌اند آن روز که ابراهیم در آتش بود : «آرام‌ترین، بهترین و راحت‌ترین روزهای عمرش محسوب می‌شد». ناگفته پیداست که با سالم ماندن ابراهیم در میان آتش، صحنه به‌کلی دگرگون شد، غریو شادی فرو نشست، دهان‌ها از تعجب باز ماند! جمعی آشکارا در گوشی با هم درباره این پدیده عجیب سخن می‌گفتند. عظمت ابراهیم و خدای او ورد زبان‌ها شد و موجودیت دستگاه نمرود به خطر افتاد ولی باز هم تعجب و لجاجت، مانع از پذیرش حق به طور کامل گردید؛ هر چند دل‌های بیدار، بهره خود را از این ماجرا بردند و ایمان‌شان نسبت به خدای حضرت ابراهیم افزوده شد اما این گروه در اقلیت بودند.

با ویکی روان همراه باشید.

نوجوان قهرمان

حضرت ابراهیم به هنگامی‌ که در آتش افکنده شد ۱۶ سال بیشتر نداشت و بعضی سن او را ۲۶ سال ذکر کرده‌اند. به هر حال او در سنین جوانی بوده است و با آنکه ظاهرا یار و یاوری نداشت با طاغوت بزرگ زمان خود که حامی‌ طاغوت‌های دیگر بود پنجه در افکند، چراکه قلبش از عشق خدا پر بود و توکل و تکیه‌اش بر ذات پاک او بود. آری چنین است ایمان که هرجا پیدا شود شهامت می‌آفریند و در هر کس وجود داشته باشد شکست‌ناپذیر است!

ابراهیم و نمرود

هنگامی‌که حضرت ابراهیم را در آتش افکندند، نمرود یقین داشت که ابراهیم تبدیل به مشتی خاکستر شده است، اما هنگامی‌ که خوب نظر کرد او را زنده دید. به اطرافیانش گفت من ابراهیم را زنده می‌بینم، شاید اشتباه می‌کنم! بر فراز بلندی رفت و خوب مشاهده کرد دید مطلب همین است. نمرود فریاد زد ای ابراهیم! به راستی خدای تو بزرگ است و آنقدر قدرت دارد که میان تو و آتش حائلی ایجاد کرده! اکنون که چنین است من می‌خواهم بخاطر این قدرت و عظمت، برای او قریانی کنم (و چهار هزار قربانی برای این کار آماده کرد) ولی ابراهیم به او گوشزد نمود که هیچگونه قربانی (و کار خیر) از تو پذیرفته نخواهد شد مگر اینکه قبلا ایمان آوری اما نمرود در پاسخ گفت در این صورت سلطنت و حکومتم بر باد خواهد رفت و تحمل آن برای من ممکن نیست! (و شاید همین حوادث باعث شد که نمرود عکس‌العمل شدیدی در برابر ابراهیم نشان ندهد و تنها به تبعید کردنش در سرزمین بابل قناعت کرد).

گفتگو با نمرود

به هر حال نمرود که از باده غرور حکومت خودکامه سرمست بود از حضرت ابراهیم (ع) پرسید خدای تو کیست؟ حضرت ابراهیم در پاسخ گفت: همان کسی که زنده می‌کند و می‌میراند و در حقیقت بزرگ‌ترین شاهکار آفرینش یعنی قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنی از علم و قدرت مبدا جهان هستی مطرح ساخت، اما او راه تزویر و سفسطه را پیش گرفت و برای اغفال مردم و اطرافیان خود گفت: من هم که زنده می‌کنم و می‌میرانم و قانون حیات و مرگ بدست من است! فورا دستور داد دو نفر زندانی را حاضر کردند و فرمان داد یکی را آزاد کنند و دیگری را به قتل برسانند وگفت دیدی که چگونه حیات و مرگ به دست من است؟! قابل توجه اینکه دلیل ابراهیم در مسئله حیات و مرگ با اینکه از هر نظر محکم و قوی بود ولی چون دشمن می‌توانست در برابر ساده‌لوحان مغالطه کند، ابراهیم دست به استدلال دیگری زد و گفت: خداوند خورشید را از افق مشرق بیرون می‌فرستد. اگر حکومت جهان هستی بدست توست، آن را از مغرب بیرون بفرست! در اینجا دشمن خاموش و مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر این منطق زنده سخنی بگوید و این بهترین راه برای خاموش کردن اینگونه دشمنان لجوج است. یادآوری این نکته مناسب است که از قرآن بخوبی برمی‌آید جبار آن زمان، مدعی الوهیت بود؛ نه تنها به این معنی که او را پرستش کنند بلکه علاوه بر این خود را آفریدگار عالم هستی نیز معرفی می‌کرد! یعنی هم خود را «معبود» و هم «خالق» می‌دانست!

ادامه دارد…

نیلوفر صدری

ارشد روانشناسی وتربیتی دکتری تعلیم وتربیت عضو تیم تحریریه ویکی روان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا