روابط زناشویی

شبیه من شو

خیلی از افراد می‌خواهند شریک زندگی‌شان را شبیه خود کنند و فراموش می‌کنند اگز او بخواهد شبیه کس دیگری باشد، در واقع دیگر خودش نیست!

با ویکی روان همراه باشید.

تو شبه من شو

ظهرها وقتی در شهر قدم می زدیم، بوی خاک باران خورده می زد زیر دماغمان و می شد ساعت ها در پیاده روهای سنگفرش شده شهر قدم زد و لذت برد. این نخستین سفر دو نفره ما بود؛ سفری که برنامه برگشت آن به خاطر لغو پرواز تغییر کرد و مجبور شدیم از رامسر تا تهران با اتوبوس بیاییم و سر هر پیچ جاده چالوس زل بزنیم به حجم مه سفیدی که همه جا را گرفته بود و گاهی از پشت آن، حجم انبوه درخت های سر به فلک کشیده پیدا بودند.

از لحظه ای که برنامه برگشت عوض شد، سعی کردم همه چیز به آرام ترین شکل ممکن پیش برود و همه جزئیات را طوری بچینم که به همسرم سخت نگذرد. اتوبوس راحتی بود اما برگشتنی گفتم توی رستوران بین راهی که سر و وضع مناسبی نداشت ناهار نخوریم که زنده بمانیم! قبول نکرد و تا خانه، خودمان را با چیزهایی شبیه بیسکوئیت و میوه زنده نگه داشتیم.

پیشنهاد ما:خطرات در کمین ازدواج

یک هفته قبل از سفر، برای نخستین بار مهمان آمد خانه ما؛ خانواده من آمده بودند که چند ساعتی به ما سر بزنند. آنها را ناهار دعوت کردیم و از روز قبل سعی کردیم تدارکات مهمانی را جفت و جور کنیم. تا حد ممکن نگذاشتم همسرم تشریفات زیادی خرج مهمانی کند و سعی کردم ساده بگذرد. چند روز بعد از این مهمانی و آن سفر، همسرم مریض شد.

یک سرماخوردگی ناجور زمینگیرش کرد و مجبور شد در خانه بماند. همان ساعت اول سعی کردم از اینکه به دلیل سرماخوردگی اش فکر کند، دورش کنم؛ از اینکه به خودش تلقین کند زیادی مریض است، فراری اش دهم و چیزهایی را که در سرم بود پشت هم و بی ملاحظه به او گفتم.

همه این شب های قبل و بعد از سفر و مهمانی و مریضی هر بار که می خواهد مسواک بزند، راه می رود. هر بار کفری می شوم و تقریبا داد می زنم « موقع مسواک زدن در خانه راه نرو و همانجا جلوی آینه کلکش را بکن! » صدایم معمولا بالا نمی رود و هر بار ریز ریز اعتراض می کنم و از او چیزهایی می خواهم و حتی گاهی ناخودآگاه لابه لای شوخی هایم خواسته هایم را می گویم.

چند روز پیش فهمیدم در همین روزهای اول زندگی دو نفره ناخواسته از او خواسته ام که شبیه من شود که در چیزهایی خودش را درنظر نگیرد و چیزهایی را بخواهد که من می خواهم. انگار هنوز نتوانسته ام با تفاوت هایمان کنار بیایم و آن زیرها یک جنگ مخفی در گرفته است بین چیزهایی که من می خواهم و چیزهایی که او انجام می دهد.

انگار تفاوت هایمان را به رسمیت نشناخته ام و می خواهم خودم را در او تکثیر کنم. انگار ناخودآگاه عادت هایش را نشانه گرفته ام و می خواهم او را به نفع خودم تغییر بدهم. بگذارید اعتراف کنم که این خودخواهی ها ناجوانمردانه بوده اما احتمالا شروع همه زندگی های دونفره نقص هایی شبیه این ناهماهنگی ها و میل های مبهم به شبیه کردن زن و شوهر به همدیگر دارد. حل شدنی نیست؟ چرا، حالا چند روزی است که موقع مسواک زدن راه می رود و من خاموشم!

ویکی روان

ویکی روان محیطی صمیمی و مطمئن برای کسب اطلاعات کاربردی مرتبط با رشته روانشناسی میباشد. میتوانید سوالات و مشکلات شخصی خود را با ما در میان بزارید تا روانشناسان ما در کمترین زمان پاسخ گوی شما باشند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا