دین و فلسفه

داستان حضرت صالح (بخش اول)

سخن از سر گذشت قوم ثمود و پیامبرشان «صالح» است که در سرزمینی به نام «وادی القرای» میان «مدینه» و «شام» می‌زیستند و زندگی مرفهی داشتند اما بر اثر سرکشی و طغیان از میان رفتند و امروز اثری از آنها باقی نیست. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «قوم ثمود رسولان خود را تکذیب کردند چراکه همه دعوت واحدی داشتند و تکذیب پیامبرشان صالح در حقیقت تکذیب همه رسولان بود… در آن هنگام که برادر دلسوزشان صالح به آنها گفت: آیا پرهیزکاری پیشه نمی‌کنید»؟! سپس برای معرفی خویش می‌گوید: «من برای شما پیامبری امینم و سوابق من در میان شما شاهد گویای این مدعا است. من برای دیگری کار می‌کنم و پاداشم بر اوست، آری اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است». این نخستین بخش سرگذشت صالح بود. سپس در بخش دیگری انگشت روی نقطه حساس و قابل انتقاد زندگی آنها گذارده وآنان را به محاکمه وجدانی محکوم می‌کند. می‌گوید: «آیا شما چنین تصور می‌کنید که همیشه در نهایت امنیت در این ناز و نعمت خواهید ماند»؟! «شما گمان می‌کنید در این باغ‌ها وچشمه‌ها و زراعت‌ها و نخل‌ها که میوه‌های شیرین و شاداب و رسیده دارند، برای همیشه خواهید ماند؟» سپس به خانه‌های محکم و مرفه آنها پرداخته می‌گوید: «شما از کوه‌ها خانه‌هایی می‌تراشید و در آن به عیش و نوش می‌پردازید». قوم ثمود بیشتر اسیر شکم و زندگی مرفه و پرناز و نعمت بودند.

با ویکی روان همراه باشید.

از مسرفان مفسد اطاعت نکنید

حضرت صالح بعد از ذکر این انتقادها به بخش سوم از سخنانش پرداخته و به آنها هشدار می‌دهد: «از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید همان‌ها که در زمین فساد می‌کنند و هرگز اصلاح نمی‌شوند. به خاطر داشته باشید که خداوند شما را جانشین قوم عاد قرار داد و در زمین مستقر ساخت. شما در سرزمینی زندگی می‌کنید که هم دشت‌های مسطح با خاک‌های مساعد و آماده دارد که می‌توآنید قصرهای مجلل و خانه‌های مرفه در آن بسازید و هم کوهستان‌های مستعدی دارد که می‌توانید خانه‌هایی مستحکم در دل سنگ‌ها (برای فصل زمستان وشرایط جوی سخت) ایجاد کنید» و در پایان می‌گوید: «این‌همه نعمت‌های فراوان خدا را یاداور شوید و در زمین فساد نکنید وکفر آن نعمت ننمائید.»

لجاجت و سر سختی قوم صالح

اکنون منطق قوم را در برابر او بشنوید. آنها گفتند: «ای صالح، تو از افسون شدگانی و عقل خود را از دست داده‌ای، لذا سخنان ناموزون می‌گویی»! آنها معتقد بودند که ساحران گاه از طریق سحر، عقل و هوش افراد را از کار می‌اندازند. این سخن را نه‌تنها به حضرت صالح(ع) گفتند بلکه به گروهی دیگر از پیامبران نیز این تهمت را وارد ساختند، حتی به پیامبر اسلام (ص). آری آنها عقل را در این می‌دیدند که انسان همرنگ محیط باشد، نان را به نرخ روز بخورد و خود را با مفاسد تطبیق دهد. اگر مردی الهی و انقلابی برای در هم ریختن عقاید و نظام فاسد قیام می‌کرد، طبق این منطق او را دیوانه و مجنون و مسحور می‌خواندند.

هیهات که دوباره زنده شویم!

قوم صالح به انکار معاد که همیشه قبول آن سدی بر سر راه خودکامگان و هوسرانان بود پرداختند و گفتند: «آیا این مرد به شما وعده می‌دهد هنگامی که مردید و خاک و استخوان (پوسیده) شدید باز هم از قبرها بیرون می‌آیید و حیات نوینی را آغاز می‌کنید»؟! «هیهات! هیهات! از این وعده‌هایی که به شما داده می‌شود». (وعدهای بی‌اساس و تو خالی). (تفکر دنیای سودگرایی و مادی‌گرایی امروز نیز چنین است). سرانجام به عنوان جمع‌بندی در اتهامی که نسبت به پیامبرشان داشتند چنین گفتند: «او فقط مردی است دروغگو که بر خدا افترا بسته و به همین دلیل ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد»!

ادامه دارد…

نیلوفر صدری

ارشد روانشناسی وتربیتی دکتری تعلیم وتربیت عضو تیم تحریریه ویکی روان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا