روابطشخصیت

مرزی ها، این مهلک های جذاب و هویت مصنوعی آنها

افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در نظر اول بسیار «دوست داشتنی، مهربان، خوش بیان، باهوش، جذاب و دلچسب» هستند و مردها را به شدت به خود «جلب می‌کنند» اما این هویت مصنوعی است و مردها بعد از مدت کوتاهی متوجه «سردی درونی» آنها می‌شوند و حس می‌کنند که انگار یک جای قضیه «می‌لنگد».

گویی که آنها این حس رومانتیک عاشقانه را فقط بصورت «ایفای نقش» در حال «بازی» بوده‌اند. رابطه عاطفی این دخترها فقط «شبیه» عشق و «شبیه» محبت است و زوج‌های‌شان بزودی از آنها دچار کسالت و دلزدگی می‌شوند چراکه اینگونه دختران و زنان، از ایجاد رابطه «عمیق و پایدار و معنا‌دار» عاجز هستند.

با سایت روانشناسیویکی روان همراه باشید.

درمانگران ایرانی در طول ده سال گذشته، به وفور شاهد مراجعانی بوده‌اند که با اینکه بعد از یک شکست عاطفی و طرد شدگی، هیجانات اغراق شده‌ای به صورت آژیتاسیون و میل به خودکشی از خود نشان می‌دهند ولی به طرزی عجیب و در فاصله‌ای کوتاه (گاهی به فاصله بیست و چهار ساعت) و بدون طی کردن مراحل سوگ، رابطه عاشقانه جدیدی را با هیجانی بیشتر از قبل شروع می‌کنند، گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.

این استعداد عجیب آنها در «تطابق» از آنها چهره‌ای همچون یک «بازیگر» نقش‌های رومانتیک ساخته است.

بازیگری که از «تکنیک» بسیار بالایی برخوردار است ولی هنرش «نــاب نیست». انگار چیزی باید وجود داشته باشد ولی آن چیز موجود نیست. چیزی که نامی نمی‌توان برای آن گذاشت جز «فقدان نیرو و توان انرژی گذاری عاطفی بر روی ابژه.»

هلن دویچ در مقاله‌ای در سال ۱۹۳۴ تحت عنوان شخصیت «انگار که» از تجربه‌اش با چهار بیمار صحبت کرد. چهار زن، که روانکاوی در مورد آنها به شکست منتهی شده بود.

او قادر نبود در مورد طبقه‌بندی آنها تصمیم بگیرد که آیا «نوروتیک» هستند یا «سایکوتیک». همچنین «اروین یالوم» در کتاب خاطرات خود آنها را تحت عنوان: «مرزی‌ها، این مُهلک‌های جذاب» توصیف کرده است.

آنها فاقد یک «ایگوی مستحکم» و «هویت یافته» هستند، لذا برای کسب «هویت» و فرار از «سردرگمی»، هویت دیگران را «تقلید» می‌کنند. آنها یک «خلاء مطلق» دارند و بناچار به هر کسی و به هر چیزی «وابسته می‌شوند».

خود را به هر کسی و هر ایده‌ای «تسلیم می‌کنند». در دنیای آنها فقط «ظواهر» حکمفرماست. سبک زندگی‌شان و حتی طبقه اجتماعی‌شان با هر «مردی» که عوض می‌کنند و با «رابطه جنسی جدید»، تغییر می‌کند.

آنها فاقد «سوپر ایگو» و اخلاقیات هستند. هیچ «مرزی» ندارند و با هر ابژه‌ای که در دسترس‌شان باشد «همانند سازی» می‌کنند.

وقتی با یک مرد روشنفکر رابطه برقرار می‌کنند «انگار که» روشنفکر هستند. با یک «مرد مذهبی» انگار که مذهبی می‌‍شوند. با یک ورزشکار… با یک لمپن… با یک هنرمند…

هویت مصنوعی

هویت مصنوعی

تا وقتی «وابسته» هستند و اندک «رنگ و بویی» از «هویت تقلیدی» را بدست می‌آورند، سرپا می‌ایستند… ولی هر بار که «طرد» می‌شوند و از آن «هویت مصنوعی» تهی می‌شوند، چنان دچار وحشت از «سردرگمی نقش» خود می‌گردند که درجاتی از «فروپاشی روانی» و «سایکوز» را تجربه می‌کنند اما فرق آنها با یک فرد سایکوتیک این است که با پیدا کردن یک رابطه جدید باز «هویت نویی» پیدا می‌کنند و به «ظاهر» به «نرمالیته» بر می‌گردنند.

جالب است که مردها هم به سرعت متوجه این قضیه می‌شوند و بعد از مجال کوتاهی از ابتدای آشنایی، زنی را که برای‌شان «مظهر تمام عیار زنانگی» بود را ترک می‌کنند و این زن‌های «بدون بینش» را در حسرت یک سوال ابدی باقی می‌گذارند.

سوالی که در بسیاری از متون دنیای نوشتاری مجازی مشاهده می‌شود: او که این همه عاشقانه مرا دوست می‌داشت، پس چرا بی‌هیچ توضیحی مرا گذاشت و رفت؟

شاید در این مورد باید از «جامعه‌شناسان» خبره کمک فکری گرفت که: در دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد، چه اتفاق زیربنایی در بافت فرهنگی-تربیتی جامعه افتاده بود که منجر به رشد و پرورش نسل پر جمعیتی از دختران و زنان با شخصیت «مرزی» گردیده است.

دکتر رضا دلپاک

ویکی روان

ویکی روان سامانه سلامت روان با خدمات متنوع برای تمام فارسی زبانان است. می‌توانید در ویکی روان مشاوره روانشناسی برگزار کنید، در وبینارهای روانشناسی شرکت کرده و از مطالب مرتبط با روانشناسی استفاده کنید. جلسات مشاوره روانشناسی ویکی روان به صورت آنلاین، تلفنی و متنی برگزار می‌شوند.

یک دیدگاه

  1. یکی شون همسایه ماست. هر روز با یه نفره. شب ساعت ۱۲ میان دنبالش ساعت ۵ صبح مست میذارنش در خونه و میرن. خودش میگه رابطه جنسی باهاشون نداره ولی میگه میرم خونه شون. فکر کن شب تا صبح بری خونه مرد غریبه ای که تازه همین امروز باهاش آشنا شدی و بعد رابطه جنسی نداشته باشی. بر فرض که تو نخوای ولی اون مرد ممکنه بهت تجاوز کنه. اصلا هیچ قید و بندی نداره متاسفانه. یه دختر زیبا با ظاهر عالی و بسیار خوش صحبت اما وقتی شخصیتش رو میبینی فقط دلت میسوزه و افسوس میخوری.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا