دین و فلسفه

داستان حضرت ابراهیم (بخش پنجم)

اصولا معمول است وقتی جنایتی در جایی رخ می‌دهد برای پیدا کردن مجرم به دنبال ارتباط‌های خصومت‌آمیز می‌گردند، مسلما در آن محیط کسی جز ابراهیم آشکارا با بت‌ها مخالفت نمی‌کرد و لذا تمام افکار متوجه او شد. همه گفتند: «اکنون که چنین است پس بروید او را در برابر چشم مردم حاضرکنید تا آنها که می‌شناسند و خبر دارند گواهی دهند». شور و ولوله عجیبی در مردم افتاد چراکه از نظر آنها جنایتی بی‌سابقه توسط یک جوان ماجراجو در شهر رخ داده بود که بنیان دینی مردم را به لرزه در آورده بود.

با ویکی روان همراه باشید.

برهان دندان شکن ابراهیم

سرانجام محکمه و دادگاه تشکیل شد و زعمای قوم در آنجا جمع شدند. بعضی می‌گویند خود نمرود نیز در این ماجرا نظارت داشت. نخستین سوال از ابراهیم این بودگفتند: «تویی که این کار را با خدایان ما کرده‌ای ای ابراهیم؟!» حتی حاضر نبودند به ضعف بت‌ها اشاره کنند و بگویند آنها را شکستی. گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کردی؟» ابراهیم آنچنان جوابی گفت که آنها را سخت در محاصره قرار داد. ابراهیم گفت: «شاید این کار را بت‌ بزرگ انجام داده‌ است! از او سوال کنید اگر سخن می‌گوید!» اصول جرم‌شناسی می‌گوید متهم کسی است که آثار جرم را همراه دارد. در اینجا آثار جرم در دست بت‌ بزرگ است. (طبق روایات معروفی، ابراهیم تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت) «اصلا چرا شما به سراغ من آمدید؟ آیا احتمال نمی‌دهید او از دست خدایان کوچک خشمگین شده و یا آنها را رقیب آینده خود فرض کرده و حساب همه را یکجا رسیده است؟!» ابراهیم این عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولی قرائن شهادت می‌دادند که قصد او از این سخن آن بود که می‌خواسته عقائد مسلم بت‌پرستان را که خرافی و بی‌اساس بوده را به رخ آنها بکشد و به آنها بفهماند سنگ و چوب‌های بی‌جان آنقدر بی‌عرضه‌اند که حتی نمی‌توانند یک جمله سخن بگویند.

بیداری زودگذر

سخنان ابراهیم بت‌پرستان را تکان داد و وجدان خفته آنها را بیدار کرد. همچون طوفانی که خاکسترهای فراوان را از روی شعله آتش برگیرد و فروغ آن را آشکار سازد، فطرت توحیدی آنها را از پشت پرده‌های تعصب و جهل و غرور آشکار ساخت. قرآن می‌فرماید: «آنها به وجدان و فطرت‌شان باز گشتند و به خود گفتند حقا که شما ظالم و ستمگرید.»

بت‌ها که سخن نمی‌گویند

افسوس که این بیداری روحانی و مقدس، چندان به طول نینجامید و در ضمیر آلوده و تاریک‌شان از طرف نیروهای اهریمنی، قیامی ‌بر ضد این نور توحیدی صورت گرفت. آنها برای اینکه عذری بتراشند به تعبیر قرآن گفتند: «تو می‌دانی اینها هرگز سخن نمی‌گویند»! اینها همیشه خاموشند و ابهت سکوت را نمی‌شکنند!! باز این معلم توحید سخن را از این هم فراتر برد و با تازیانه‌های سززنش، بر روح بی‌دردشان کوبید و گفت: «اف بر شما و بر این معبودهایی که غیر از «الله» انتخاب کرده‌اید! آیا هیچ اندیشه نمی‌کنید و عقل در سر ندارید؟!» ولی در توبیخ و سرزنش آنها ملایمت را از دست نداد مبادا بیشتر لجاجت کنند.

ابراهیم را بسوزانید

هر چند استدلالات ابراهیم کاملا منطقی بود ولی غالبا رابطه معکوسی میان «زور» و «منطق» وجود دارد. هر قدر زور انسان بیشتر می‌شود منطق او ضعیف‌تر می‌گردد جز در مردان حق که هر چه قوی‌تر می‌شوند متواضع‌تر و منطقی‌تر می‌گردند. سلطه‌گران زورگو برای تحریک توده‌های ناآگاه گفتند: «اینها خدایان شما هستند، مقدسات‌تان به خطر افتاده غیرت شما کجاست و…»

ادامه دارد…

نیلوفر صدری

ارشد روانشناسی وتربیتی دکتری تعلیم وتربیت عضو تیم تحریریه ویکی روان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا