قصه شب قسمت چهاردهم
با ویکی روان همراه باشید.
زنان مصر در حالی پریشان همچون مجسمهای بیروح در جای خود خشک شده بودند. در واقع زنان مصر نیز نشان دادند که آنها نیز دست کمی از همسر عزیز ندارند. او از این فرصت استفاده کرد و گفت: «این است آن کسی که مرا بخاطر عشقش سرزنش میکردید.» همسر عزیز گویا میخواست به آنها بگوید شما که با یک بار مشاهده یوسف، اینچنین عقل و هوش خود را از دست دادید و بیخبر دستها را بریدید و محو جمال او شدید و به ثناخوانیاش برخواستید، چگونه مرا ملامت میکنید که صبح و شام با او مینشینم و برمیخیزم؟» همسر عزیز که از موفقیت خود در طرحی که ریخته بود، احساس غرور و خوشحالی میکرد و عذر خود را موجه جلوه داده بود، یکباره تمام پردهها را کنار زد و با صراحت تمام به گناه خود اعتراف کرد وگفت: «آری من او را دعوت کردم ولی او خویشتنداری کرد». سپس بیآنکه از این آلودگی به گناه اظهار ندامت کند و یا لااقل در برابر میهمانان کمی حفظ ظاهر نماید، با نهایت بیپروایی با لحن جدی که حاکی از اراده قطعی او بود، صریحا اعلام داشت: «اگر یوسف آنچه را که من فرمان میدهم انجام ندهد و در برابر عشق سوزان من تسلیم نگردد به زندان خواهد افتاد. نه تنها به زندانش میافکنم بلکه در درون زندان نیز خوار و ذلیل خواهد بود.» طبیعی است هنگامی که عزیز مصر در برابر آن خیانت آشکار همسرش به جمله (از گناهت استغفار کن) قناعت کند باید همسرش رسوایی را به این مرحله بکشاند و اصولا درباره فراعنه و شاهان و عزیزان همانگونه که گفتیم این مسائل چیز تازهای نیست.
یوسفا تسلیم شو
گروهی از زنان مصر که در آن جلسه حضور داشتند به حمایت از همسر عزیز برخاستند و حق را به او دادند و دور یوسف را گرفتند و هر یک برای تشویق یوسف به تسلیم شدن یک نوع سخن گفت. یکی گفت: «ای جوان! این همه خویشتنداری و ناز برای چیست؟ چرا به این عاشق دلداده، ترحم نمیکنی؟ مگر تو این جمال دلآرای خیره کننده را نمیبینی؟ مگر تو دل نداری و جوان نیستی و از عشق و زیبایی لذت نمیبری؟ آخر مگر تو سنگ و چوبی؟!» دومی گفت: «گیرم که از زیبایی و عشق چیزی نمیفهمی، ولی آیا نمیدانی که او همسر عزیز مصر و زن قدرتمند این سامان است و فکر نمیکنی که اگر قلب او را بدست آوری، همه این دستگاه در اختیار تو خواهد بود؟ و هر مقامی که بخواهی برای تو آماده است؟» سومی گفت: «گیرم که نه تمایل به جمال زیبایش داری و نه نیاز به مقام و مالش، ولی آیا نمیدانی که او زن انتقامجو و خطرناکی است؟ و وسایل انتقامجویی را کاملا در اختیار دارد؟ آیا از زندان وحشتناک و تاریکش نمیترسی؟ و به غربت مضاعف در این زندان تنهایی نمیاندیشی؟»
یوسف در آرزوی زندان
تهدید صریح همسر عزیز به زندان و ذلت از یکسو و وسوسههای این زنان آلوده که اکنون نقش دلالی را بازی میکنند، از سوی دیگر…
ادامه دارد